چکیده:
هجویری در کشف المحجوب بزرگ زاده ای دین ورز، پشمینه پوشی بی خرقه و صـوفی آزاد از رسـوم است . داوریهای او دربارة مشایخ گذشته و هم روزگارش با تامل و شناخت همراه اسـت . یکـی از این مشایخ ، حسین بن منصور حلاج است که به گواهی تاریخ ، وابستگان دسـتگاه خلافـت عباسـی مخالف او بوده اند. پیروان حلاج در طول تاریخ از مجازات ایمن نبوده اند. بزرگـان تصـوف نیـز بـه مقتضای زمان ، پوشیده و به اشاره در باب او سخن گفته اند. برخی متصـوفه مثـل سـراج طوسـی و قشیری با ذکر سخنان حلاج به دنبال راهی برای جلوگیری از حـذف کامـل او از فهرسـت مشـایخ اهل تصوف بوده اند. عملکرد هجویری تا اندازه ای ظریف تر و رندانه تر است ؛ زیرا با ذکـر احـوال او در باب «فی ذکر ائمتهم من اتباع التابعین »، به مناسبت و احتیاط ، دین و اعتقـاد او را تاییـد مـیکنـد؛ هجویری حتی ذکرنکردن نام حلاج را در کتاب خلاف رسم امانتداری میداند. این پـژوهش تـاملی در تحلیل نگاه هجویری به حسین بن منصورحلاج بر پایه اشارات او در کشف المحجوب است . بـا بررسی و تحلیل شواهد، ساختار پژوهش در نه بخش تنظیم شد: سابقه آشنایی هجویری بـا حـلاج ، رویکرد هجویری به آرای موافقان و مخالفان حلاج ، ارتباط حلاج بـا مشـایخ عصـر خـود و دلیـل رانده شدن حلاج ، انگیزة طرح حلاجی دیگر، حلاج و ملامتیه ، رد احتمال اعتقاد حلاج به حلول ، رد اتهام ساحری و اثبات کرامت حلاج و ناپذیرفتنیهای حلاج .
خلاصه ماشینی:
"ک. عطـار، ١٩٠٧: ٢/ ١٣٥-١٤٥)؛ فاطمه محمدی عسکرآبادی و مهدی ملک ثابت در مقالـه ای انتقـادی بـا عنـوان «تقابـل آرای شمس و مولوی در باب حلاج » (١٣٩٢) به دفاعیـات مولـوی از حـلاج در تقابـل بـا شـمس پرداخته و برآن هستند که «شمس در سخنانش ، حلاج را به سبب اناالحق گویی و برخی سخنان که از آنها بوی انانیت استنباط میشود، مورد انتقاد قرار داده ؛ علاوه بر این بـه صـورت تلـویحی حلـاج را حلولی دانسته است .
او بـرای اثبات اعتقاد خود، گفتۀ شبلی دربارة حلاج را نقل میکند کـه گفـت : «انـا و الحـلاج شـیء واحـد، فخلصنی جنونی و اهلکه عقله » و به گفتۀ هجویری «اگر به دین مطعون بودی، شبلی نگفتـی مـن و 6 حلاج یک چیزیم » (همان : ٢٣٠), ٢ـ٤ انگیزة طرح حلاجی دیگر به گفتۀ ماسینیون ، هجویری می کوشد تا شخصیت حلاج را دو بخش کند و افعال جادوانـۀ او را که موجب اتهام بوده است به دیگری منسوب کند؛ چنان که در کشف المحجوب آمده است : «برخـی مردم ظاهر ورا تکفیر کنند ...
در ادامه ، هجویری دربارة حلاج ، سخنی متفاوت بیان میکند که در تضاد با سخنان قبلی اوسـت ؛ به ویژه آنجاکه حلاج را درواقع مهجور معاملت و نه مهجور اصل دانسته است و بـه گفتـۀ خـود در جای دیگر کوشیده با «دلایل و حجج ، علو کلام و صحت حالش را ثابت کند» و آن این اسـت کـه : «پس عزیز است وی بر دل من ـ بحمدالله ـ اما بر هیچ اصل طریقش مستقیم نیست و بر هـیچ محـل حالش مقرر نه و اندر احوالش فتنۀ بسیار است » (همان : ٢٣٢)."