چکیده:
زبان تنها ابزار ارتباطی نیست بلکه در مسیر تکامل خود به بنیانی اجتماعی و فرهنگی تبدیل شده است که حاوی امکانات و محدودیتهایی برای شناخت، برقراری و جهتدهی به مناسبات اجتماعی و حقوقی و فرهنگی است. در این بررسی این امکانات زبان و محدودیتهای آن را در پرتو دیدگاه نظریه نسبیت زبانی به بوته تحلیل نهادهایم تا در پرتو شواهدی از حوزه جامعهشناسی و مردمشناسی زبان به بررسی ادعای این نظریه مبنی بر تاثیر زبان بر جهانبینی، روابط اجتماعی و فرهنگی و جهتگیری شناختی گویشوران آن بپردازیم. نظریه نسبیت زبانی بوسیله «زبان – جامعه» شناسانی چون ادوار ساپیر و بنجامین لی ورف پایهریزی شده و مدعی است که سمت و سوی اندیشه، شناخت، طبقهبندی اشیا و امور، جهانبینی، داوری و استدلال در مقولههای طبیعی، زیستی، اجتماعی، حقوقی و فرهنگی تحت تاثیر ساختار و محتوای عناصر زبانی گویشوران آن قرار میگیرد. در بررسی حاضر ادعای یاد شده این نظریه با توجه به شواهدی از حوزه جامعهشناسی و مردمشناسی زبان مورد بررسی قرار گرفته است.
Language is not only a means of communication but it has also changed into a social and cultural basis in its evolution direction that contains facilities and limitations for recognizing, establishing and directing social, legal and cultural relations. In this study, the facilities and limitations of language were analyzed in the beam of language relativity theory perspective to survey some proofs in the field of sociology and anthropology of language which are the effects of language on ideology, social and cultural relations and cognitive direction of the speakers of that language. The language relativity theory is established by sociolinguists such as Edward Sapir and Benjamin Lee Whorf and claims that the direction of thought, cognition, object classification, ideology, judgment, and reasoning in natural, biological, social, legal and cultural categories are affected by the structure and content of the linguistic elements of the speakers of that language. In the current study, the foregoing claim of this theory is surveyed considering the proofs in the field of language sociology and anthropology.
خلاصه ماشینی:
"لازم به یادآوری است که شرح این تاثیر به معنای فراموش کردن نقش عوامل بسیار عدیده و پیچیده عینی و ذهنی و حتی فیزیولوژیک که در رابطه دیالکتیکی چند سویه و مناسبات بسیار تودرتو و پیچیده بر اندیشه اثر مینهند نیست؛ بلکه این بررسی توضیح یکی از مهمترین این عوامل یعنی زبان است که هم وسیلهای است برای اندیشه و هم قالبی است که محتوای اندیشه در آن شکل میگیرد و هم تعیینکننده منطقی است که اجزای تشکیلدهنده اندیشه بر ریل آن سوار میشود.
دانشجوی این زبان در برخورد با واژهای مانند «چاقو» امکان دارد اندکی گیج شود که آیا این واژه باید پیشوند «دراز، نوک تیز» را داشته باشد یا پیشوندی را که به معنای «ابزار» است؟(ولاهوس، 1357: 156) بنجامین لی ورف بر این باور است که زبان نوعی منطق و چارچوب عام ارجاع را تشکیل میدهد و بدین طریق هر زبانی تفکر سخنگویان خود را شکل میبخشد.
بنجامین ورف با شگفتی دریافت که در بخشهایی ازجهان که فرهنگ هند و اروپایی وجود ندارد، مردمی زندگی میکنند که اشیاء را برپایه شکل عمدهشان ردهبندی و دستهبندی مینمایند مانند: گرد، چهارگوش، مستطیل، مکعب، جامد، مایع و غیره و برای آنها معیار شکل و فرم درتعیین اینکه فلان شیء متعلق به کدام مقوله وطبقه و رده است، معیاری قاطع و اساسی است.
به طور کلی نظریه نسبیت زبانی در پرتو شواهد جامعهشناختی و مردمشناختی ما را به این نتیجه رهنمون میکند که جهت، محتوا و ساختار اندیشه معطوف به ادراک امور عینی و اجتماعی و فرهنگی تا حدودی تحت تاثیر زبان قرار میگیرد."