چکیده:
این مقاله شرحی است بر روششناسی یورگن هابرماس. در این مقاله چگونگی گذر وی از اثباتگرایی و عقلگرایی انتقادی کارل پوپر بررسی خواهد شد. همچنین تلاش هابرماس برای ارایه عقلانیتی عام و جامع از طریق توصیف علایق سهگانه بشری و ارتباط این علایق با سه نوع دانش، یعنی علوم طبیعی، علوم تـاریخی ـ هرمنوتیکی و علوم انتقادی، تبیین خواهد شد و در پایان، چگونگی بهرهگیری هابرماس از هرمنوتیک گادامر و روانکاوی فروید برای پیریزی این علوم و ترسیم وظایف و مرز هر یک شرح داده میشود.
خلاصه ماشینی:
"جدول زیر این سه علاقة شناختی ، رسانه (واسط اجتماعی ) آنها، نـوع علم و دانشی که از هر یک از آنها نتیجه می شود، و هم چنین قلمرو هـر یـک از آنهـا را ترسیم می کند (پیوزی ، ۱۳۷۸، ص ۲۵): (به تصویر صفحه مراجعه شود) هرمنوتیک گادامر و هابرماس در بخش پیشین نقدهای هابرماس بـر اسـتفاده از علـوم تجربـی ــ تحلیلـی در حـوزه اجتماعی را ملاحظه کـردیم و مشـاهده کـردیم کـه وی تنهـا راه بازاندیشـی و روشـن ساختن پیش فهم ها و ایجاد رابطه ای عقلانی میان نظریه اجتماعی و موضوع آن را تفکـر در باب هرمنوتیک زیست جهان اجتماعی می داند.
وی در ابتدا همدلانه گام های چندی را با گادامر برمی دارد، مخالفت گادامر با سلطه و غلبـه روش بر حقیقت را می پذیرد، عینیت گرایی نهفته در فلسفه ، از دکارت به بعـد را و ایـن پیش فرض را که شناخت متضمن فاصله گیری فاعل شناسـا (سـوژه ) از موضـوع (ابـژه ) است ، به نقد می کشد (کوزنزهوی ، ۱۳۷۱، ص ۳۸)، وی هم چنین نظر گـادامر مبنـی بـر اینکه تفسیرگر، همواره محدود به موقعیتی است و لذا فهـم آدمـی تـاریخ منـد اسـت را می پذیرد، و همراه با او به رد نظریه هرمنوتیکی شلایرماخر و دیلتـای مبنـی بـر اینکـه ، وظیفه هرمنوتیک هرچه نزدیکتر شدن به تجربه نویسنده متن اسـت ، مـی پـردازد و در مقابل استدلال می کند که معنای یک متن ، همواره از حـد معنـای مـورد نظـر نویسـنده اصلی متن فراتر می رود."