چکیده:
هوشنگ گلشیری یکی از نویسندگانی است که پابهپای نوشتن داستانهای مدرن و تکنیک محور، با نوشتن مقالاتی چند پیرامون رمان و شعر، کوشید تا مبانی نظری کارش را نیز به خوبی شرح کند. جانمایهی فکری و نظری مقالات گلشیری، به اومانیسم و فرمالیسم گره خوردهاست. در روزگاری که جریان چپ و نویسندگان طرفدار حزب توده، هنر متعهد را تنها در رئالیسم سوسیالیستی میجستند، گلشیری کوشید تا مفهوم تعهد را از تنگناهای حزبی نجات دهد و طلیعهدار مفاهیمی چون انسانگرایی و فردیت باشد. هرچند در بسیاری از نوشتههای گلشیری توجه به تکنیک و فرم، وجه غالب است، اما این تکنیکگرایی، به تکنیکزدگی نینجامیده است؛ چرا که برخورد دیالکتیکی اومانیسم و فرمالیسم در اندیشههای گلشیری او را به سنتزی راهبر شده که هم تعهد را تاب میآورد و هم تکنیک را. باری، در این پژوهش کوشش شده تا با توجه به مقالات هوشنگ گلشیری، بنیانهای فکری او در پیوند با ماهیت و فلسفهی ادبیات، مورد نقد و داوری قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
"پس مسئله برای من تکنیک است »(گلشیری ، ١٣٨٨: ج٦٩٥/٢) یکـی از قابل توجه ترین گفته های او در این مصاحبه ، توجه به مبانی فلسفی هنر مدرن اسـت :« فکـر می کنم هر هنرمندی ، به ویژه داستان نویس ، باید از فلسفه اطـلاع داشـته باشـد و یـا آنقـدر درک کرده باشد و وقتی در فلسفه محرز شده باشد که ما پدیدار یا نمونة اشیاء را نمی توانیم درک کنیم و تازه به قول کانت ، «باریختن در قالب های قبلی مانند زمان و مکان و غیره » پس تلاش داستان نویس از این پس تنها و تنها (یا حداقل برای من است ) بایـد ایـن باشـد کـه عامل تازه دیگری را به عناصر داستان بیفزاید که همانا به تردید نگریستن است در پدیدار و نمود اشیاء و آدمها و...
و همین جاست که هنر از فلسفه جدا می شود و شاید راهگشای آن مـی شـود و یـا بـه قـول سارتر طرح آینده را می افکند»( گلشیری ، ١٣٨٨: ج٢، ٦٩٩) سوال بزرگی که در مقابل خوانندة نقدهای گلشیری مطـرح اسـت ایـن اسـت کـه آیـا گلشیری در فهم و تبلیغ تکنیک نویسندگی دچار تندروی نشده اسـت ؟ ممکـن اسـت کـه برخی از طرفداران او در این زمینه گرفتار تندرویی هایی شده باشند، چنانکه امروزه بسیاری از داستان نویسان ما، رمان و داستان را تنها حاصل تکنیک های داستان نویسی مـی داننـد، امـا خود گلشیری ، به ضرورت زمانة پر آشوبی که در آن می زیست ، و همچنین به علت توجـه به انسان ، از تکنیگ زدگی محض فاصله گرفت ."