چکیده:
«ازخودبیگانگی» در اصطلاح جامعه شناختی به وضعیتی اطلاق می شود که چیزی که انسان آن را خلق کرده یا جزء خصایص انسان است به طریقی از او دور شود. حالتی ازخودبیگانگی وجود دارد که اراده انسان ها حتی در ساحت اندیشه نقش حداقلی ایفا می کند که از آن با عنوان «ازخودبیگانگی هویتی» تعبیر می شود. این نوع ازخودبیگانگی امروزه محصول شرایطی است که مهم ترین ویژگی آن «برساختی» بودن زندگی اجتماعی است. در این نوع ازخودبیگانگی، اندیشه ای «دیگر» در ذهن فرد جای می گیرد و بدین ترتیب، «ازخودبیگانگی هویتی» روی می دهد. در این مقاله، با استفاده از نظریه های تاثیر رسانه های جمعی، در کنار رویکرد برساخت گرایی (ساخت اجتماعی واقعیت) به عنوان روش و چارچوب نظری، با الهام از آموزه های اسلامی، رویکردی انتقادی به ازخودبیگانگی هویتی اتخاذ شده است. حاصل تحقیق آن است که نفوذ فراگیر رسانه های جمعی و سیاست های همگرایانه آنها در پیشبرد اهداف سرمایه داری غربی و محتوای نظام آموزشی بخصوص علوم انسانی، مهم ترین عامل ازخودبیگانگی هویتی بخش قابل توجهی از انسان ها در سراسر جهان است. برخلاف نظریه های رایج ازخودبیگانگی که شی ءانگاری و جداشدن محصول فعالیت بشر را ملاک ازخودبیگانگی می دانند، در «ازخودبیگانگی هویتی»، اندیشه های نامناسب و چه بسا بی ربط در ذهن انسان ها جای می گیرد. این نوع ازخودبیگانگی عمدتا مربوط به کشورهای شرقی و جهان سومی است.
خلاصه ماشینی:
حاصل تحقیق آن است که نفوذ فراگیر رسانه های جمعی و سیاست های همگرایانه آنها در پیشبرد اهداف سرمایه داری غربی و محتوای نظام آموزشی بخصوص علوم انسانی، مهم ترین عامل ازخودبیگانگی هویتی بخش قابل توجهی از انسان ها در سراسر جهان است.
و در نهایت، فریر با تأثیرپذیری از مارکس از سویی و کوکاچ و مارکوزه از سوی دیگر، با رویکرد آموزشی ـ تربیتی و با برجسته کردن فرایند «عینیت سازی»، ازخودبیگانگی را با انسانیت پیوند می زند و معتقد است: انسان بودن یعنی توانمند بودن، آرزو داشتن و فرصت کافی داشتن برای مشارکت در زندگی سیاسی ـ اجتماعی، و اگر چنین چیز ممکن نباشد، انسان ازخودبیگانه می شود و صفات انسانی را از دست می دهد (ر.
از همین نگاه است که برخی نظریه «قدرت شبانی» (pastoral power) میشل فوکو را برای ازخودبیگانگی در فرهنگ دیجیتال به کار گرفته اند؛ یعنی امروز دیگر فقط روابط تولید کارخانه ای و ماشینی نیست که به ازخودبیگانگی منجر می شود و سرمایه دار فقط از طریق کنترل تولید اقتصادی حکومت نمی کند، بلکه قدرت امروزه به شکل فرهنگ دیجیتال شیوع پیدا کرده است و در این شرایط مرزهای جغرافیایی اهمیت ندارند، بلکه «گله» «شبان» همه جا پراکنده است.
این نوع ازخودبیگانگی اگرچه برای عمده انسان های دوره زندگی مدرن روی می دهد، لکن عمدتا برای کشورهای شرقی و جهان سومی مطرح است؛ کسانی که آمال و آروزهایشان نیل به پیشرفت های غربی است، اما شیفتگی به غرب کلیت آنان را فراگرفته است و همه نمادهای غربی را بدون تأمل در زیست جهان اجتماعی شان جای می دهند و بر اساس آنها زندگی می کنند.