چکیده:
در این مقاله، ابتدا با دلایلی نظیر حکم ایجابی به معدوم، محمول قرار دادن حقایق انتزاعی و اعتباری برای حقایق خارجی و انتزاع مفاهیم کلی و غیره، به اثبات مساله ی وجود ذهنی پرداخته شده و در ادامه حکمایی چون فخر الدین رازی با طرح نظریه ی نسبت اضافه، فاضل قوشچی با بیان نظر مغایرت علم و معلوم و انکار عینیت آن دو و صدر الدین دشتکی با طرح مساله ی قلب ماهوی و نظریه ی انقلاب ذاتی به ایراد اشکال و انکار مساله ی وجود ذهنی پرداخته اند، که این نقادی ها از سوی دو حکیم متاله (ملاصدرا شیرازی و ملاهادی سبزواری) به بحث و پاسخ گزارده شده و در نهایت حکیم صدرالمتالهین شیرازی با ابداع نظریه ی انقلاب در هستی شناسی علم و تساوق علم با هستی محض و تجرد صرف و خروج آن از مقولات و ماهیات و نقش مصدریت و مظهریت نفس در علم و قیام صدوری صور علمی به نفس و منتفی دانستن قیام حلولی آنها به نظریه ی نهایی خود که مبتنی بر تطابق عوالم ذهن و عین می باشد، به اثبات مساله ی وجود ذهنی می پردازد.
خلاصه ماشینی:
حکیم سبزواری در بیان اشکال اوّل در مصراع اول بیت حکمیخود گوید: «فجوهر مع عرض کیف اجتمع» (سبزواری، 1432، ج2: 127)، در توضیح این مطلب باید گفت که همانطور که در مقدمات متذکّر شدیم؛ هنگام ادراک یک شیء، تمام ذاتیات و اجناس و فصول آن به ذهن میآید و به دلیل قاعده مهّم و اساسی «الذاتی لایختلف و لایتخلف»، ماهیت و حقیقت و ذات شیء در دو موطن وجود خارجی و ذهنی باید محفوظ باشد وإلّا خلاف فرض پیش میآید؛ و از طرف دیگر اگر ما یک امر جوهری مانند انسان یا حجر و شجر و بقر یا سایر جواهر دیگر این عالم را ادراک و تصور کنیم؛ با توجه به مقدمه دیگری که قبلاً ذکر کردیم که عبارت بود از اینکه حکما علم به یک شیء را صورتی میدانند که حالّ در نفس از نوع عرض در موضوع است، با مشکلی مواجه میشویم بدینگونه که وقتی یک ماهیت جوهری مانند انسان را در ذهن خود حاضر میکنیم، در عین حال که ذات آن دارای ماهیت جوهری است به دلیل آنکه حالّ در نفس ما میشود باید عرض هم باشد و چون جوهر و عرض با توجه به مقدمه دیگری که قبلاً ذکر کردیم، با یکدیگر تباین ذاتی دارند و تباین هم یکی از اقسام چهارگانه تقابل میباشد پس در نتیجه اجتماع متقابلان بین جوهر و عرض لازم میآید و این محذور را به دنبال خود دارد که یک شیء هم جوهر باشد و هم عرض.