چکیده:
در پژوهش حاضر با تحلیل محتوایی که از آثار موجود در رابطه با فلسفه چارلز ساندرس پیرس انجام شد، روششناسی این فیلسوف آمریکایی و بررسی سهم آن بر رویکردها و روشهای پژوهش مورد توجه قرار گرفت. این بررسی ضمن اینکه بیانگر ارتباط بیانات پیرس در حوزه روش، با فن خطابه نظری در منطق، مقولات سهگانه و انواع استدلال است، نشان میدهد که پیرس در فلسفه خود از سه روش پراگماتیک، دستیابی به مقولات فلسفی و روشهای تثبیت عقیده سخن میگوید. همچنین یافتهها علاوه بر بیان مبانی روشهای مذکور، حاکی از تاثیر روش پراگماتیک بر پوزیتیویسم منطقی و سهم روش دستیابی به مقولات در حوزه پدیدارشناسی است. در رابطه با تثبیت عقیده، پیرس چهار روش دلبستگی جزمآلود، سلطهگرا، پیشینی و علمی را مطرح میسازد و از آن میان تنها از روش علمی جانبداری میکند. این روش که متشکل از سه روش حدسی، قیاسی و استقرائی است، به دلیل نقش پژوهش در دستیابی به حقیقت، به همراه روش پراگماتیک در بسط رویکرد پوزیتیویسم منطقی سهیم بوده است. این روش ضمن دربرداشتن مشخصات تحقیق کیفی، به دلیل رویکرد تجربیاش به پژوهش به همراه روشهای پراگماتیک و دستیابی به مقولات، پراگماتیسم پیرس را به عنوان بنیادی برای روش تحقیق ترکیبی معرفی میکند.
خلاصه ماشینی:
اگر چه برخی پژوهش ها با مقایسه دیدگاه پیرس و تحلیل زبانی ویتگنشتاین ، به این نتیجه دست یافتند که «بازی های زبانی ویتگنشتاین به نشانه شناسـی پیـرس نزدیـک می شود» (٦٩ :١٩٨٩ ,Gorlee) و برخی دیگر نشان دادند کـه «ایـن دیـدگاه ویتگنشـتاین کـه معنای یک کلمه به وسیله کاربرد آن تعیین می شود، با اصل پراگماتیسـم نامتنـاقض اسـت » (٢٢ :١٩٩٩ ,Sowa)، و یا اینکه «پیرس همچون ویتگنشتاین تشخیص داد که عـادات بایـد در مرکز معانی قرار گیرند و این همان چیزی است که اصل پراگمـاتیکش مـی گویـد» ,Zhok) (١٢١ :٢٠١٤، اما نمی توان با صراحت بیان داشت که ویتگنشتاین متأثر از اندیشه هـای پیـرس بوده است .
در حالی که پیرس عقاید عرفی رایج در جامعه ، اظهارات و نظریه های رایج صاحب نظران که به عنوان منابع موثق تصور می شود، و پذیرش حقیقت در گذشته را مبنای سه روش نخست تثبیت عقیـده بـرشـمرده و آن هـا را بـا فـرض واقعیـت متعارض می داند، مبنای روش علمی را امتیاز ویژه این روش یعنی همان «تطـابق بـا واقـع » عنوان می کند که بیان صریح او در این زمینه آن است که «نظریه واقعیت تنها پشتوانه روش علمی است » (V٥٣٨٤,١٩٩٨ ,Peirce).