چکیده:
کلمه (انس )، (انسان ) و (بنی آدم ) در قرآن اختصاس به جنس خاصی ندارد و هرپیامی که با این کلمات همرا شده ، به زن ومرد، هردو، مربوط می شود. زن از دیدگاه اسلام همواره از مسائل مهم و بحث انگیز حوزه اندیشه اسلامی بوده است . در جامعه بشری از دیر باز تا کنون ، نظرات و عقاید مختلفی در ارتباط با تفاوت های مرد و زن وجود داشته است . متاسفانه اغلب این تفکرات و تئوری ها بر مبنای برتری مرد بر زن استوار است و هرگز نگاهی واقع بینانه به زن به عنوان نوع بشر نشده است . زن حقیقتی است که در طول تاریخ ، فراز و نشیب های فراوانی را تحمل کرده و از زنده به گور شدن تا خدایی شدن را به خود دیده است . زن در اسلام ، مظهر قداست و پاکی ، موجب خیر و برکت شناخته شده و از ارزش و احترام فوق العاده ای برخوردار است . زن از این نظر که انسان است مانند هر انسان دیگر آزاد آفریده شده است و از حقوق مساوی با مرد بهره مند است ولی از طرف دیگر زن انسانی است با ویژگیهای خاص خودش و مرد انسانی است با ویژگیهای خاص خودش ؛ چرا که زن و مرد با وجود اینکه در انسانیت برابرند ولی دو گونه انسانند با دو گونه خصلت ها و دو گونه روانشناسی، و این اختلاف ناشی از عوامل جغرافیایی و یا تاریخی و اجتماعی نیست بلکه طرح آن در متن آفرینش ریخته شده و طبیعت از این دو گونگیها هدف داشته است و هرگونه عملی برضد طبیعت و فطرت عوارض نامطلوب به بار میآورد پس به این نکته باید توجه نمود که مسائل دیگری هم غیر از تساوی و آزادی هست . تساوی و آزادی شرط لازم اند نه کافی. تساوی حقوق زن و مرد از نظر ارزشها مادی و معنوی یک چیز است و همانندی و هم شکلی چیز دیگر چرا که تساوی غیر از تشابه است، چون تساوی برابری است و تشابه یکنواختی. اسلام در مورد حقوق زن و مرد بر اساس
وضع طبیعی زن و مرد فلسفه خاصی دارد که با آنچه در چهارده قرن پیش میگذشته و با آنچه در جهان
امروز میگذرد متفاوت است. با ظهور اسلام، و ضیعت زن تحولی اساسی یافت و راه رسیدن به کمال و
سعادت برای او هموار شد. بنابراین نگارنده سعی دارد تفاوت های حقوقی و مدیریتی زن و مرد را در قرآن
و نهج البلاغه مورد بررسی قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
"در جامعه اسلامی و سایر جامعه هایی که این عمل را جایز میدانند، زنانی که بر سر زنان اول شوهر میکنند، با رضا و رغبت خود زن دوم یا سوم یا چهارم شوهر میشوند، و این زنان ، زنان همین جامعه ها هستند و مردان آنها را از جامعه های دیگر و به عنوان برده نمیآورند و یا از دنیایی غیر این دنیا به فریب نیاورده اند و اگر میبینیم که این زنان به چنین ازدواجی تمایل پیدا میکنند به خاطر عللی است که در اجتماع حکم فرما است و همین دلیل روشن است بر اینکه طبیعت جنس زن امتناعی از تعدد زوجات ندارد و قلبشان از این عمل آزرده نمیشود، بلکه اگر آزردگیای هست از لوازم و عوارضی است که همسر اول پیش میآورد، زیرا همسر اول وقتی تنها همسر شوهرش باشد، دوست نمیدارد که غیر او زنی دیگر به خانه اش وارد شود، زیرا که میترسد قلب شوهرش متمایل به او شود و یا او بر وی تفوق و ریاست پیدا کند و یا فرزندی که از او پدید میآید با فرزندان وی ناسازگاری کند و امثال این گونه ترس هاست که موجب عدم رضایت و تألم روحی زن اول میشود نه یک غریزه طبیعی، که اگر غریزه بود زن غربی که از قرون متمادی تا کنون عادت کرده به اینکه تنها همسر شوهرش باشد و قرن ها این معنا را در خود تلقین نموده ، یک عاطفه کاذب در روحش جایگیر شده و آن عاطفه با تعدد زوجات ضدیت میکند؛ وقتی از ارتباطات شوهرش با زنان همسایه آگاه میشود، هیچ ناراحت نمیشود."