چکیده:
پژوهش حاضر با هدف تعیین میزان تاثیر آموزش ترکیبی بر بازده های یادگیری(دانش، مهارت و نگرش) در درس قرآن با توجه به اثرات تعدیلی رویکردهای یادگیری(سطحی و عمقی) در دانش آموزان دبیرستانی مدارس استعدادهای درخشان شهر تهران انجام شده است. این پژوهش از نوع پژوهش های نیمه تجربی و از طرحهای عاملی با پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بوده است.جامعه آماری مورد بررسی 1200نفراز دانش آموزان پسرپایه اول دبیرستان بودند که 120 دانش آموز به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. آموزش ترکیبی به مدت 12 هفته روی گروه آزمایش اجراشد. در این پژوهش از آزمون ریون، پرسشنامه فرآیند مطالعه بیگز و همکاران (2001) و پرسشنامه های معلم ساخته پیشرفت تحصیلی درس قرآن و سنجش نگرش نسبت به آن استفاده شده است. برای تحلیل داده های پژوهش روشهای آمار توصیفی(میانگین، انحراف استاندارد) و استنباطی (روش تحلیل کواریانس چند متغیره) به کار رفته است. نتایج نشان می دهد که میان میانگین پس آزمون بازده های یادگیری در تعامل با رویکرد یادگیری بعد از حذف اثر پیش آزمون تفاوتی معنادار وجود دارد، به این معنا که آموزش ترکیبی در تعامل با رویکردهای یادگیری، بازده های یادگیری دانش آموزان درگروه آزمایش را با رویکرد عمیق بهبود می بخشد. باتوجه به یافته های این پژوهش و مرور مبانی نظری و تجربی حوزه آموزش ترکیبی می توان نتیجه گرفت که کاربست این شیوه می تواند بر رشد بازده های یادگیری دانش، مهارت و نگرش دانش آموزان باتوجه به رویکردهای آن نسبت به شیوه های آموزش سنتی تاثیرگذار باشد.
خلاصه ماشینی:
بیگز و همکاران فرم دو عاملی تجدید نظر شده "پرسشنامه فرآیند مطالعه "را به منظور استفاده معلمان برای ارزیابی رویکردهای یادگیری دانش آموزان ارائه کردند.
بحث و نتیجه گیری هدف از پژوهش حاضر مطالعه تأثیرآموزش ترکیبی بر بازده های یادگیری درس قرآن (دانش ، مهارت و نگرش ) با توجه به اثرات تعدیلی رویکردهای آن دردانش آموزان دبیرستانی مدارس استعدادهای درخشان شهر تهران بوده است .
همچنین نتایج پژوهش حاضر با نتایج مطالعات شکری و همکاران (١٣٨٥)، نیوستید(١٩٩٢؛ به نقل از دیسث ،٢٠٠٣)، سدلر- اسمیت ( ١٩٩٧) و پنتریج و همکاران (١٩٩٣)که بر رابطه مثبت میان رویکرد عمیق و پیشرفت تحصیلی و رابطه منفی میان رویکرد سطحی و پیشرفت تحصیلی تاکید دارند، نتایج پژوهشهای انجام یافته دربارة سبکهای یادگیری و پیشرفت تحصیلی فراگیران (موری، ١٩٨٠؛ اسپیرز، ١٩٨٣؛ ستل ، ١٩٨٩؛ کلاوس ، ١٩٩٤؛ بریو، ١٩٩٥؛ سولیوان ، ١٩٩٧؛ لاولیس ،٢٠٠٢ ؛ به نقل از علی آبادی، ١٣٨٣) و تحقیقات انجام شده در زمینۀ هماهنگی آموزشهای معلمان با ترجیهات افراد در پیشرفت تحصیلی دانش آموزان ، همچنین پژوهش دریسدیل ، روس و اسکالز (٢٠٠١ ، به نقل از سیف ، ١٣٨٨) و مطالعه بیگز٦ (١٩٨٧) و انتویسل (١٩٨٨) مبنی بر معنادار بودن رابطه سبکهای یادگیری و بازده های آن و ارتباط رقابت در آزمونهای ورودی با یادگیری سطحی(اسکاکان ، ١٩٩٩؛ به نقل از آقایوسفی و شریف ، ١٣٩٠) و پژوهش انتویسل و همکاران (٢٠٠٠) که حاکی از اهمیت نقش سبکهای یادگیری در بازده های یادگیری دانش آموزان 1.