چکیده:
گفتمان سیاسی پسامدرن، کار خود را با نقد مدرنیته سیاسی آغاز میکند. مدرنیته سیاسی بدنبال یافتن مبنای استوار و بدیهی برای مفاهیم سیاسی مدرن بود و سرانجام آن مبنا را در شناختشناسی عقل باورانه و جهانشمول روشنگری یافت. اتصال مفاهیم سیاسی مدرن با شناختشناسی روشنگری باعث شد تا به نام عقلانیت برداشتی یگانه و عام از این مفاهیم بهوجود بیاید. حاصل این کار طرد (دیگرانی) بود که خارج از چارچوب این مفاهیم قرار داشتند، از اینرو به طرد و حاشیهسازی (تفاوتها) منجر شد. اشتباه عمده سیاست مدرن در این نکته نهفته است که برای مفاهیم سیاسی، جستجوی شالودهها و مبانی بدیهی است و دست آخر آن شالودهها را در شناختشناسی عقلباورانه و جهانشمولگرای روشنگری یافت. همین مسئله دلیلی شد تا برای هریک از مفاهیم سیاست مدرن (مثل آزادی، حقوقبشر، عدالت) تنها یک تعریف علمی و صادق وجود داشته باشد. گفتمان سیاسی پسامدرن، در مقابل با نفی هرگونه ذاتگرایی و مبناانگاری رو بهسوی مسئولیتطلبی نسبت به دیگری و گسترش افقهای برابرطلبی دارد. در حوزه سیاسی، گفتمان پسامدرن، منادی گذار از فراروایتهای سیاسی مثل، ایدئولوژیهایی همچون مارکسیسم، لیبرالیسم، سوسیالیسم، ناسیونالیسم و مکاتب سیاسی است که ادعای رهاییسازی، سعادت و خوشبختی انسان را دارند.
خلاصه ماشینی:
"اغلب از مفهوم پسامدرن به عنوان نوعی نیهیلیسم مثبت نیچهای یاد میشود که با ابزار (نفی) تنها اراده معطوف به زیستن را تأیید میکند، ولی اساسا پسامدرنیسم یک جهتگیری است، موضعی انتقادی نسبت به مدرنیته و پروژه روشنگری و همچنین آرمانهای آن همچون جهانشمول شدن ایستارهای لیبرال، عقلانیت ابزاری، سوژه مستقل خودمختار، مفصلبندی و مهندسی اجتماعی عقلانی میباشد.
با رواج یافتن گفتمان پسامدرن، خصوصا در عرصه نظریه سیاسی، پاسخ به این پرسش ضروری مینماید که آیا پسامدرنیسم از ارائه بدیلهایی در مقابل روایتهای کلان مدرنیته سیاسی ناتوان است؟ و به ورطه نیهیلیسم سیاسی و وضعیت بیفعلی و انزوا در میغلتد؟ یا اگر بدیلی ارائه میدهد، این بدیل دارای چه مولفههایی است تا نه تنها در دام معضل فراروایتها سیاسی مدرنتیه گیر نیفتد بلکه توانایی گشایش عرصهای جدید را برای عمل و کنش سیاسی را نیز داشته باشد.
مدرنیته سیاسی، با تلاش برای رها کردن انسان از دولت، به وی حوزه خصوصی را اعطا کرد که در آن ارباب خویشتن بود و با ایجاد جامعه مدنی، حوزه عمومی را برنهاد که با اجتماع در آن مطالبات خود را به دولتها بیان میکنند و در مقابل خدمات دریافت میکردند، مدرنیته سیاسی منادی آزادی بیان، آزادی اندیشه، مالکیت خصوصی، مدارا، قانونگرایی، لائیسیته و ...
گفتمان سیاسی پسامدرن، شاید گفتمانی فراسیاسی بنماید، یعنی گفتمانی که قصد گذار از پروژه سیاست را دارد، ولی در واقع، این گفتمان چهرهای دیگر از امر سیاسی را آشکار میکند، چهرهای که همراه با مولفههایی چون اقتضایی بودن، گشودگی به روی (دیگری) و تساهل نسبت به چشماندازهای کثیر سیاسی، میباشد."