خلاصه ماشینی:
"اگر به کتابهائیکه جامعه سرمایهداری درباره مدیریت نوشته و دانش مدیریت را به سر حد امروز خود رسانیده نگاه کنیم کمی ممکن است دچار اشتباه شویم این کتابها تا اندازه زیادی درباره راضی ساختن کارکنان،بدست آوردن دل آنها و ایجاد وسایل آسایش برای آنها توجه دارد و در لفافه کلمات زیبنده سعی دارد بگوید منظور ما از مدیریت اینست که انسانها را راضی نگاهداریم و کارکنان را به آسایش نزدیک کنیم ولی در لابلای این کلمات فریبنده هیچکس نمیتواند غافل شود که اقتصاد سرمایهداری انسانها ر ابخاطر بردن سود بیشتر میخواهد و اگر بکارگری خانه میدهد و اگر تأمین اجتماعی کارگران را فراهم میکند برای آنست که اعتصابات هزینههای سنگینی بر صنایع تحمیل میکند و از طرف دیگر تربیت افراد جدید برای انجام کارهای خاص فوقالعاده گران است.
اقتصاد سرمایهداری در مرحله تولید با عوامل انسانی محدودی سر و کار داشت و تنها با کارگران روبرو بود،ولی در اینجا با تمام جامعه بشری روبروست اینجاست که اقتصاد سرمایهداری ناچار است دنیا را تبدیل به یک بازار بزرگ بکند و خریداران یک رای و یک فکر و یک سلیقهای در دنیا به بار بیاورد بنابراین اقتصاد در صدد بر میآید آنجا که انسانها را باب سلیقه خود نمییابد آنها را عوض کند،آنها را به صورتی که باید،در بیاورد.
آنها که دم از آزادی فکر،آزادی سخن،آزادی لباس و هر آزادی دیگر میزنند چرا وقتی میبینند ملتی به آداب و سنن آنها پشت کرده و به فرهنگ اصیل خود روی آورده،فریاد میکشند؟چون در اینجا یکپارچگی بازار از بین میرود،در اینجا اقتصاد آنها دچار مصرفکنندگان یکسان باشندباید آنها مثل هم فکر کنند، باید سلیقه یهودی نیویورکی با سلیقه مسلمان یزدی هر دو یکرنگ و در یک سطح قرار بگیرد تا هر دو بتوانند آنچه در فلان کارخانه تولید میشود مصرف کنند."