چکیده:
دیدگاههای فردی و گروهی در تکوین روابط انسانی نقش بسیار مهمی دارند و بررسی این دیدگاهها از ابعاد مختلف، در حیطة تصویرشناسی است. تصویرشناسی در حوزههای مختلف علمی نمود دارد؛ اما در ادبیات تطبیقی به رویکرد نسبتاً جدیدی اطلاق میشود که به مطالعة تصویر «دیگریِ برونفرهنگی» در ادبیات ملی یا بررسی تصویر یک «من» در ادبیات «دیگری» میپردازد.
امین معلوف، نویسندة لبنانیتبار، در رمان سمرقند با محور قرار دادن زندگی خیام و ماجراهای وی با حسن صباح و خواجه نظامالملک، تاریخ ایران را در عصر سلجوقیان و عهد مشروطه بازنمایی کرده است. وی با تخیل سرشار و دانش فراوان تاریخی خویش، رمانی تاریخی نوشته که اغلب به واقعیت نزدیک و گاهی از آن دور است. این امر از یک سو، ناشی از درک خواندهها و یافتههای موجود درباب تاریخ ایران و ایرانی در «افق فرهنگی» معلوف است و از سوی دیگر، ناشی از قالب، محتوا و الزامات رمان و رماننویسی؛ با این حال، روح تسامح و تساهل بر این اثر غالب است. درمجموع، میتوان گفت ارتباط نویسنده با «دیگریِ ایرانی» غالباً واسطهای و غیرمستقیم (بینامتنی و بیناذهنی) بوده و خوانش او از این «دیگری» اغلب واقعگرایانه و در مواردی برخاسته از نگاهی غیربومیگراست و گاهی هم به استروتیپها و سادهانگاری نزدیک میشود.
روش پژوهش، تاریخی و جامعهشناختی است. نگارندگان با تکیه بر اسناد و مدارک تاریخی و اجتماعی و تحلیل آنها، بازنمایی ایران و ایرانیان را در رمان سمرقند مطالعه کردهاند.
خلاصه ماشینی:
امين معلوف ، نويسندة لبنانيتبار، در رمان سمرقند با محور قرار دادن زندگي خيام و ماجراهاي وي با حسن صباح و خواجه نظام الملک ، تاريخ ايران را در عصر سلجوقيان و عهد مشروطه بازنمايي کرده است .
نويسنده با روحيۀ تسامح جوي خود، در تصوير شخصيت هايي همچون خيام ، سيدجمال الدين و لوساژ که در آنان نوعي «خودنگري متقابل » وجود دارد، تقريبا ميانه رو و واقع بين است ؛ ولي در بيان برخي مسائل سياسي، اجتماعي و فرهنگي همچون مشروطه ، زن ايراني، و بيگانگان امريکايي و انگليسي به تعميم يا قلب حقايق درميافتد و ميکوشد برخي از موضع گيريها در تاريخ ايران را به درون متن بکشاند؛ مثلا، اگر در ميان روحانيون ، افرادي مانند شيخ فضل الله به دليل تعصبات بنيادگرايانه مشروطه را «ضددين » تلقي ميکردند (معلوف ، ١٣٧٩: ٣١٦)، کساني مثل باسکرويل (مبلغ امريکايي) يا مور (خبرنگار گاردين ) در پيوستن به مشروطه خواهان کمترين ترديدي نکردند.
معلوف در سمرقند از سنت هاي رايجي سخن ميگويد که در اختلاف هاي مذهبي ريشه دارند؛ مثل توهين اهل کاشان به عمر در روز قتل وي (همان ، ١١٨-١١٩) و از زبان حسن صباح در نادرست بودن اين رسم ميگويد: البته ، براي من پيش آمده است که در دوران کودکي در قم در اين گونه جشن ها شرکت کنم ؛ ولي از وقتي که پا به دوران جواني گذاشته ام ، ديگر به اين گونه کارها به چشم ديگري مينگرم و دريافته ام که اين گونه تعصبات شايستۀ يک انسان دانا و فهميده نيست و حتي با هيچ يک از تعليمات پيغمبر اسلام هم مطابقت ندارد (همان ، ١١٩-١٢٠).