چکیده:
سینمای پرمخاطب جهان سالهاست که وامدار ادبیات داستانی و بهویژه رمان است و آنگونه که از اَسناد موجود برمیآید، نزدیک به 85 درصد آثار مورد توجه در آکادمی اسکار، اقتباس از رمانهای مشهور و گاه غیرمشهور بوده است. باوجود توجه سینمای کشورهای مختلف به ادبیات داستانی خویش و بهرهبرداری حتی اقتصادی از این گنجینه، در تاریخ سینمای ایران این امر بهندرت اتفاق افتاده است. بهزعم نگارندگان این مقاله، یکی از مهمترین دلایل بیتوجهی سینمای ایران به ادبیات داستانی، کمبود پژوهشهای مربوط به چرایی، چگونگی، فرایند و دستاوردهای اقتباس سینمایی از ادبیات داستانی در دیگر کشورها و ایران است. به همین منظور، در این مقاله کوشش شده است با روشی توصیفی- تطبیقی، اقتباس فیلم ایرانیِ (نسبتاً موفق و شناختهشدۀ سینمایی) «شازدهاحتجاب» (به کارگردانی بهمن فرمانآرا) از رمانی به همین نام از هوشنگ گلشیری بررسی شود. عناصر روایت در هر دو اثر (مکتوب و سینمایی) در کنار یکدیگر قرار گرفته و مؤلفههای جذاب شدن یک اثر اقتباسیِ سینماییِ ایرانی استنتاج شده است. از مهمترین دستاوردهای پژوهش حاضر، علاوهبر شناخت وجوه افتراق و اشتراک دو گونه، میتوان به استخراج و معرفی مابهازاهای خلاقانة تصویری ساخت جریان سیال ذهن فیلم اشاره کرد.
خلاصه ماشینی:
با مطالعۀ ساختار روايي داستان فيلم «شازده احتجاب » و بررسي تطبيقي عناصر آن با داستان کتاب شازده احتجاب و شناخت مابه ازاهاي سينمايي ميتوان ضمن شناخت دلايل موفقيت فيلم و معرفي سودمندي امر اقتباس از ادبيات داستاني معاصر فارسي، به فراهم کردن شرايط مناسب براي اين تعامل و گشودن دريچه هاي مشترک بين سينما و ادبيات معاصر ايران کمک کرد.
پرداخت عناصر روايي در داستان و فيلم شازده احتجاب با استفاده از کدام تمهيد يا امکان ادبي و سينمايي صورت گرفته است ؟ در حوزة ادبيات داستاني و سينماي معاصر ايران ، پژوهش هاي زيادي در قالب هاي مختلف مقاله ، پايان نامه و کتاب انجام شده است .
زمان محور بودن و داشتن ساختار روايي متفاوت که از روايت ساده و خطي داستان فاصله گرفته است ، در سينماي ايران هم مشاهده ميشود؛ براي مثال ، فيلم «شازده احتجاب » را ميتوان نام برد که زمان حال مرکز ثقل زماني است و شازده با نقب هايي به گذشته ، خاطراتش را مرور ميکند.
در بخش هايي از فيلم ، شاهد به کارگيري عناصر سينمايي در نمايش زمان هاي گوناگون هستيم ؛ براي نمونه ، ميتوان صحنۀ کتاب سوزي شازده با همراهي فخري را نام برد.
در خوانش متن ادبي، جزئيات در ذهن تصوير ميشود؛ زيرا عمل خواندن ، خود مستلزم تصوير کردن و به ياد آوردن جزئيات است ؛ ولي در سينما به دليل سرعت زياد فيلم و نيز اقتضاي هنر بصري سينما، مخاطب دچار تصويرزدگي ميشود؛ براي مثال ، ميتوان از جزئيات صحنه و دکور داخلي خانۀ شازده نام برد که بسياري از عناصر مکاني و توصيفات جزئي کتاب را در خود گنجانده است ؛ ولي معمولا با يک بار ديدن ، اين صحنه ها به چشم نميآيند.