چکیده:
در رمان «زنی با موهای قرمز» با اثری ساخته و پرداخته مواجه هستیم که در آن، دو داستان یونانی و ایرانی بطور همزمان مورد بازآفرینی قرارگرفتهاند. هم داستان «شاهزاده اودیپ» و هم داستان «رستم و سهراب» از جمله آثار ماندگاری هستند که به اساطیر پیش از خود متصل هستند. اورهان پاموک با شناخت پیغامها، نمادها و بُعد روانشناسانة این اسطورهها، توانسته است تراژدیهای کهن را با هم تلفیق کرده و برای انسان منطقمدار امروزی بازشناساند. با خواندن این رمان ضمن آشنایی با اصل روایتهای کهن و هنجارهای فرهنگی گذشتگان ، بواسطه نبوغ نویسنده از بعد زمانی و تفاوتهای فرهنگی عصر حاضرعبور کرده و درمی یابیم عواطف بشری و هیجانات روحی وجه اشتراک انسان امروزی با اجداد هزاران سالة او هستند در واقع در رمان زنی با موهای قرمز روابط حاکم بر انسان عصر جدید توسط روایتهای کهن تفسیر میگردد. در این تحقیق که با روش تطبیقی کار شده است ، روش بازآفزینی خلاقانه اورهان پاموک مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و انگیزه های مشترک روانی مربوط به پدر کشی و فرزند کشی انسانهای اسطورهای با انسان امروزی مورد مقایسه و تطبیق قرارگرفته است .
خلاصه ماشینی:
"او می خواهد با هر ترفنـد ممکـن رقیب را از میدان به در کند؛ این ترس در دل پهلوان شکست ناپذیر ایران کینـة عمیقـی بـر جای گذاشته است که می توان نشانه هایی از این کینه را در تعمد رستم در نشناختن سهراب یافت : پس از دریده شدن سینة سهراب به دست رستم ، سهراب می گوید: بدو گفت کین بر من ازمن رسید زمــان را بــه دســت تــو دادم کلیــد (همان : ٦٤٨) بدو گفت ار ایدون که رستم توئی چــرا گشــتی از کشــتن مــن غمــی ز هـر گونـه ای بودمـت رهنمـای نجنبیــد یــک ذره مهــرت زجــای (همان : ٦٤٩) در رمان مورد بررسی هم در دو جا کینة درونی مشابه وجود دارد: یکـی خشـم و کینـة جم نسبت به اوستایش که در او دنبال پدرش می گردد و نوعی خشم پسر نسـبت بـه پـدر محسوب می شود چرا که به لحاظ پدر بودن لزوما بایـد از او اطاعـت کنـد و برتـری او را بپذیرد: چرا من دلم می خواست از او اطاعت کنم و تلاش می کردم کاری کنم کـه او خوشـش بیاید؟ بعضی وقت ها هنگام چرخاندن چرخ می خواستم بـا جسـارت ایـن را از خـود بپرسم ؛ اما این کار را هم نمی توانستم انجام دهم ."