خلاصه ماشینی:
"از آن پس صمیمیت خاصی بین آنها به وجود میآید و در نتیجه فشارهای نامزد و مادرش-که حالا از رابطه آنها اطلاع پیدا کردهاند-این صمیمیت بیشتر میشود و زمانی که عشق عمیق آنها شکل میگیرد،تایتانیکبهیک کوه یخ برخورد میکند و به آرامی به عمق آبهای اقیانوس فرو میرود،تعداد قایقها بسیار کم است و بسیاری از سرنشینان کشتی که از مرگ نجات پیدا کردهاند،فقط با جلیقههای نجات روی آب شناور میمانند.
آنها پیرزن را به عرشه کشتی دعوت میکنند و او با نگاه به نقاشی منقلب میشود و به همه میگوید که یکی از بازماندگان تایتانیک است و این نقاشی خود اوست.
با پیدا شدن نقاشی یک زن«گلوریا استوارت»در صندوق درون کشتی،پای صاحب تصویر که از بازماندگان حادثهء تایتانیک است به ماجرا کشیده میشود و این زن تمامی دالانها و راهروهای ذهنش را همچون راهروهای خزه بستهء کشتی غرق شده میگشاید و در پیش روی آنان قرار میدهد تا آنان به گنجینهء درونی آن-گوهر عشق-دست یابند."