خلاصه ماشینی:
"سفارش کردم تمام آسانسورها تعمیر شود،تا هیچ مشکلی برای بالا رفتن نداشته باشی.
همه چیز برای صعود تو آماده است.
بقیهی تصمیم با خودت است،صلاح در این است که زودتر کار را تمام کنی.
یادت باشد یک وقت به خودت دلداری ندهی با اینکه اینکه زندگی شیرین است،بامشکلات باید جنگید و این تنها راه خلاص شدن نیست و ازاین جور حرفها.
جدیجدی:چراکه ما هردو میدانیم که همهی آنها یک حرف را تکرار میکنند و تصمیم تو را نشان از ضعف و زبونی تو قلمداد خواهند کرد و تو را از کاری که تصمیم به انجام آن گرفتهای باز میدارند.
زنگ در را میفشاری و به من که منتظر یک صدای آمرانه تا خبر سقوط زنی را از ساختمانی مرتفع بشنوم،میگویی آمدهای زندگی کنی و من لباسهایت را از دم در کنار سطلزباله به کشویت برمیگردانم و فکر میکنم این تنها ارتفاعی بود که میتوانستی ازآن سقوط کنی."