چکیده:
ﻫﺪف اﺻﻠﯽ اﯾﻦ ﻣﻘﺎﻟﻪ ﺗﺒﯿﯿﻦ ﻧﻘﺶ ﻓﻠﺴﻔﻪ و آﻣﻮزﻫﺎی اﺳﻼﻣﯽ در ﻣﻮاﺟﻪ ﺑﺎ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺗﻌﻠﯿﻢ و ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺑﺎ ﺗﺄﮐﯿﺪ ﺑﺮ روش ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﭘﮋوﻫﺶ در ﻓﻠﺴﻔﻪ اﺳﺖ. ﺑﺮای دﺳﺖ ﯾﺎﺑﯽ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻫﺪف، ﭘﮋوﻫﺶ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎ راﻫﺒﺮد ﮐﯿﻔﯽ و راﻫﮑﺎر ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪای از روﺷﯽ ﺑﺎ روﯾﮑﺮد ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ-اﺳﺘﻨﺘﺎﺟﯽ ﺑﻬﺮه ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﻧﺘﺎﯾﺞ ﺣﺎﺻﻠﻪ ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﺮای ﺗﺒﯿﯿﻦ ﻧﻘﺶ ﻓﻠﺴﻔﻪ و آﻣﻮزه ﻫﺎی اﺳﻼﻣﯽ در ﻣﻮاﺟﻬﻪ ﺑﺎ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﺗﻌﻠﯿﻢ و ﺗﺮﺑﯿﺖ ﺑﺎﯾﺪ روﯾﮕﺮدﻫﺎی روش ﭘﮋوﻫﯽ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺗﻌﻠﯿﻢ و ﺗﺮﺑﯿﺖ را ﺷﻨﺎﺧﺖ. ﺳﻪ روﯾﮑﺮد ﻣﻬﻢ اﺳﺘﻨﺘﺎﺟﯽ، ﺗﺤﻠﯿﻠﯽ و روﯾﮑﺮدﻫﺎی ذﯾﻞ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻗﺎره ای ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺪام ﺑﻪ ﻧﻮﺑﻪ ﺧﻮد دارای ﺗﻨﮕﻨﺎ ﻫﺎﯾﯽ در ﭘﯿﺶ ﭘﺎی و اﻓﻘﻬﺎﯾﯽ در ﭘﯿﺶ روی ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺗﻌﻠﯿﻢ و ﺗﺮﺑﯿﺖ دارﻧﺪ ﮐﻪ ﺷﻨﺎﺧﺖ اﯾﻦ ﺗﻨﮕﻨﺎﻫﺎ و اﻓﻘﻬﺎ ﻣﯽ ﺗﻮاﻧﺪ ﻧﻘﺶ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﻨﻨﺪه ای در اﯾﻦ راﺳﺘﺎ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻘﺎلهﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ آن ﭘﺮداﺧﺘﻪ اﺳﺖ.
خلاصه ماشینی:
"در این دوره فلسفه های تربیتی تحت عناوینی چون : پندار گرایی ٢، واقع گرایی ٣، عمل گرایی ، وجود گرایی ٥ و نظایر آن مورد توجه قرار می گرفت که هر یک ، با توسل به روش استنتاجی، استلزامها و تجویزهایی برای تنظیم مناسب محیط های تربیتی، از جهت اهداف ، روشهای کار، فراهم می آورد؛ اما بالاخره به کار گیری روش استنتاجی و قیاسی جهت یافتن دانشهای جدید یا راه حل هایی برای مسائل تعلیم و تربیت ، مورد انتقاد بسیاری قرار گرفت که همین تنگنا زمینه را برای ظهور گشت ٦ تازه ای در فلسفه تعلیم و تربیت فراهم آورد که خود به تبع گشتی نو در جهان فلسفه آشکار می گردید (باقری، ١٣٨٩)؛ اما با همه انتقادهایی که بر این رویکرد (استنتاجی) وارد شده است نمی توان در فلسفه تعلیم و تربیت آن را به عنوان یک روش پژوهشی به طور کلی کنار گذاشت بلکه فیلسوفان تعلیم و تربیت به جای طرد کامل این رویکرد با تعیین حدود استفاده مناسب از آن در پژوهش ها می توانند از این رویکرد در خدمت به مسائل تعلیم و تربیت استفاده نمایند به شرطی که اولا فیلسوفان تعلیم و تربیت این رویکرد را چنان متورم ننمایند که احساس شود تنها با تکیه بر بنیان های فلسفی می توان به همه مسائل تعلیم و تربیت پاسخ داد- حتی اگر در مواردی که فقط به کمک علوم تجربی حل مسئله ای در تربیت ممکن باشد از آن اعراض نموده و به فلسفه پناه ببرند و فلسفه را جایگزین علم نمایند- در حالی که بهبود عمل تعلیم و تربیت به هیچ وجه از یافته های علوم تجربی بی نیاز نیست ."