چکیده:
یکی از دستاوردهای مهم ابن رشد کوشش وی برای نشان دادن هماهنگی میان جهان بینی دینی
و فلسفی و به دیگر سخن، آشتی میان عقل و ایمان است. بدین سان، وی در نوشته های مهمی
که به رشته تحریر درآورده، به پیوند میان عقل و ایمان، دین و فلسفه پرداخته است.
هسته مرکزی نظریات ابن رشد در این زمینه آن است که فلسفه ویژه نخبگان و شریعت برای
جمهور مردم است. هدف دین یا شریعت، سعادت عامه مردم و هدف فلسفه بعضی از آن هاست. و
نتیجه پایانی که ابن رشد از پژوهش های خود درباره هماهنگی میان دین و فلسفه می گیرد
این است که فلسفه دوست شریعت، و هر دو در جوهر و سرشت خودشان دوستدار یکدیگرند.
خلاصه ماشینی:
"ابن رشد نیز در این هم بستگی نظریه خود را مطرح می کند: «چون این شریعت حق است و همگان را به نگرش و پژوهش فرا می خواند و به شناخت حقیقت رهنمون می شود، ما امت مسلمان قطعا می دانیم که نظر برهانی به مخالفت با آنچه از سوی شرع آمده است، نمی انجامد؛ زیرا حقیقت هرگز با حقیقت مخالف نمی شود، بلکه موافق آن است و بر آن گواهی می دهد»؛([14]) یعنی: علم موافق با دین است و دین موافق با علم.
ابن رشد با تأکید بر این نکته، هم چون فیلسوفی راستین که سخن درست یا حقیقتی را هر جا و نزد هر کس بیابد به آن گردن می نهد، منصفانه درباره غزالی می گوید: اما گفته او که: «هر چه عقل آدمی از دریافت آن کوتاه آید، لازم است در آن به سوی شرع بازگردیم، سخن درستی است؛ از آن رو که شناخت یافته شده به وسیله وحی هم چون متمم شناخت های عقل آمده است؛ یعنی: آنچه عقل از (ادراک) آن ناتوان می باشد، خداوند تعالی آن را به وسیله وحی به انسان بخشیده است.
اما از سوی دیگر، واضح است که برداشت فیلسوفی هم چون ابن رشد از شریعت، باید غیر از برداشت عامه مردمان و حتی متکلمان معتزلی و اشعری باشد؛ چنان که خود وی از ابراز آن باک ندارد و می گوید: «اما دین ویژه فیلسوفان (حکما) پژوهش درباره همه موجودات است؛ زیرا آفریننده را نمی توان به پرستشی برتر از شناخت ساخته های او پرستید، که به شناخت ذات او ـ سبحانه ـ در حقیقت رهنمون می شود."