چکیده:
تا اوائل دهه 1970 میلادی دیدگاه رایج در تفسیر تجارت بینالملل مبتنی بر نظریه معروف «مزیت نسبی ریکاردو» بود. بنا بر این نظریه عاملی که موجب میشد یک کشور به تجارت با دیگر کشورها مبادرت ورزد، تفاوت قیمتهای نسبی کالاها در کشورها و امکان تهیه ارزانتر کالا و خدمات از طریق واردات و تخصصی شدن آن کشور در صادرات برخی کالاهای دیگر با مزیت نسبی بالاتر بیان میشد. از سوی دیگر عاملی که موجب میشد یک کشور به صادرات در برخی محصولات خاص بپردازد و مزیت نسبی در دیگر کالاها نداشته باشد، به موجودی عوامل تولید کشور یا مزیتهای طبیعی آن بازمیگشت. به عنوان نمونه کشوری که سرمایه فراوانتر و ارزانتری در اختیار داشت به سوی تخصصی شدن در تولید و صادرات محصولات سرمایهبر میرفت و به همین صورت. البته در میانه قرن بیستم این دیدگاه رایج با نظریههای دیگری (بویژه نظریه هکشر اوهلین ساموئلسون) تکمیل گردید اما ماهیت و اساس تبیین آن ثابت باقی ماند.
خلاصه ماشینی:
"خلاصه فرایند چهار مرحله ای توسعه که پورتر مطرح می نماید در جدول یک آمده است:[18] جدول(1)ـ فرایند 4 مرحلهای شدن توسعه از دیدگاه پورتر منبع توسعه\منشأ مزیت رقابتی\مثالها عوامل تولید موجود\عوامل تولید اصلی مانند منابع طبیعی، نیروی کار غیرماهر و شرایط جغرافیایی\کانادا، استرالیا، سنگاپور و کره جنوبی قبل از 1980 سرمایه گذاری\سرمایه گذاری در تجهیزات سرمایهای، انتقال فناوری و ترجیح ملی سرمایه گذاری بر مصرف\ژاپن در دهه1960 و کره در دهه 1980 خلاقیت و نوآوری\تمام چهار زاویه مزیت ملی برای خلق فناوری نوین با هم تعامل می کنند\ژاپن از اواخر دهه 1970 و ایتالیا از اوائل 1970و آلمان پس از جنگ دوم ثروت\تمرکز بر مدیریت ثروت موجود موجب میشود پویاییهای الماس در جهت خلاف عمل کند\انگلستان پس از جنگ دوم و آمریکا، سوئد، سوئیس و آلمان پس از 1980 همانطور که ملاحظه می شود وی به خوبی توانسته است میان نظریه راهبرد رقابتی و نیازهای نظریه تجارت بین الملل ارتباط برقرار نماید و بیش از نظریههایی که به توجیه روندهای تجارت بر اساس مبادله دو کالا میان دو کشور فرضی بودند، واقعیتهای گستردهتری را به صورت پویا در روندهای تجارت تبیین نماید و نقش نهادهای بنگاه و دولت ملی را در این پویاییها به شکل منسجمی نشان دهد."