چکیده:
این مقاله برگرفته از چند اثر علمی در رابطه با تکنیکهای جدید در شناختدرمانی
است. چگونگی شناسایی انحرافات 2 در تصورات و بکار گیری آنان جهت کشف وشناسایی
اعتقادات پایهای وهستهای 3 مورد بررسی قرار گرفته است.همچنین روشهای بازشناسی
تجارب اولیه 4 توسط تصورات بیمارگونه مراجع، مورد مطالعه قرار گرفته است.این مقاله
جهت علاقمندان به شناختدرمانی، راهکارهای ورود به سطوح پایهای شناخت و تغییرات
مطلوب درمانی در آنها را مطرح میکند.این رویکرد جدید درمانی حوزههایی از ذهن را
که تا حدی خارج از آگاهی عمل میکنند مطرح میسازد.
خلاصه ماشینی:
"البته باید بین تصورات و افکار تمایز قائل شد، آنچه که در شناختدرمانی در رابطه با فکر مطرح میشود بیشتر آن حکمی است که به صورت ایجابی و یا سلبی فرد در رابطه با موقعیت و یا موضوعی بیان میدارد:من مستحق لذت بردن نیستم، انجام آن کار بسیار مشکل است، و با اینکه ممکن است به صورت سؤال مطرح شود که باز به نوعی حکم سلبی و یا ایجابی برمیگردد، مثال:«بالفرض من درس خواندم خوب که چه؟»در حقیقت فرد در پوشش این سؤال، فکری را بیان میکند که درس خواندن برای من فایدهای ندارد.
3-بدترین چیزی که در تصویر ممکن است باشد چیست؟و بدترین چیزی که میتواند اتفاق بیافتد چست؟ 4-چطور شد که شما در تصورانتان به این موقعیت بد و غیر قابل فرار رسیدید؟ 5-حوادث آن تصور به شما در رابطه با خودتان، دیگران و جهان چه میگویند؟ ب-حرکت از تصور به تجارب و خاطرات رایج اولیه از زمانی که گمانها شکل یافتند: سؤالاتی در این زمینه، کمک میکنند که در طول زمان به عقب برگردیم: 1-در این تصور چه نوع افکاری در ذهن شما میگذرد؟ 2-در این تصور چه نوع احساسات بدنی را متوجه شدید؟ 3-در این تصور چه نوع هیجاناتی را تجربه میکنید؟ 4-چه اعتقاداتی در رابطه با خودتان، جهان و دیگران در این تصور وجود دارد؟ 5-چه زمانی را در زندگیتان اول بار به یاد میآورید که دارای افکار، اعتقادات، هیجانات و احساسات بدنی مثل این بودند؟ آیا شما میتوانید آن دوره زندگیتان را توصیف کنید؟ 6-در آن زمان زندگیتان چگونه بود آیا دارای خاطرههای خاصی در این رابطه هستید که به ذهن شما بیاید؟ البته بهتر است که ترتیت این سؤالات رعایت شود چرا که جواب یکی ما را به سؤال دیگری هدایت میکند."