چکیده:
بالبی امیدوار بود نظریه دلبستگی به منزله رابط تحلیل روانی و رفتارشناسی(طبیعی)
شکافت میان رویکردهای زیستشناسی و روانشناختی را پر کند.یافتههای جدید روانشناسی
تحولی مشخصههای تعامل والدین-کودک مخصوصا پاسخدهی، همسازی و تعدیل عاطفه را که به
دلبستگی امن یا ناامن منجر میشوند، ترسیم کردهاند.این مشخصهها با اصول رابطه
درمانگر-بیمار قابل مقایسهاند.تدارک پایگاه امن، پیدایش توصیف مشترک(توانش خود
توصیفگری).پردازش عاطفه و مواجهه با فقدان به منزله اصول مشترک کارآمدترین
رواندرمانگریها که به اعتقاد نظریه دلبستگی بر مبانی معتبر رفتارشناختی و لزوما
زیستشناختی استوارند، مأخذ الگوی جدید روابط بین شخصی در رواندرمانگری محسوب
میشوند.
خلاصه ماشینی:
"در پی انتشار اثر مشهور و پرفروش"مراقبت کودک و رشد محبت" 8 که پیشتر با عنوان "مراقبت مادری و بهداشت روانی" 9 (بالبی، 1951)منتشر شده بود و پس از آشنایی با"انگشتری حضرت سلیمان" 10 مقدمه لورنتس(1952)بر علم جدید رفتارشناسی، بالبی این اندیشههای نوداروینی را با نظریه روابط موضوعی یکپارچه ساخت و نظریه دلبستگی را ارائه کرد.
4-نقش شناختها بالبی با الهام گرفتن از مفهوم ابتکاری کوچک(1942)مبنی بر این که بقای تکاملی در گروه پیدایش"نقشه" 9 درونی دنیای خارجی است، اندیشه"مدلهای درونکاری"را گسترش (به تصویر صفحه مراجعه شود) نظریه تازههای رواندرمانی سال چهارم-شماره 13 و داد؛مجموعهای از روانسازهها که در آنها خود، دیگران و روابط آنها، مخصوصا در زمینه دلبستگی نشان داده میشوند.
هوبسن و همکارانش(پاتریک و همکاران، 1992)با"مصاحبه نظریه (به تصویر صفحه مراجعه شود) تازههای رواندرمانی سال چهارم-شماره 13 و دلبستگی"بیماران مرزی 1 و افسرده به این نتیجه رسیدهاند که همه بیماران مرزی واجد دو الگوی توصیفگری"درمانده"و"سامان نایافته"بوده در صدد فهمیدن خود و رهایی از حوادث آسیبزای گذشته هستند.
نتیجه (به تصویر صفحه مراجعه شود) نظریه تازههای رواندرمانی سال چهارم-شماره 13 و اگر افزایش برازندگی فردی در گرو پیوند امن و همبستگی گروهی بشد، نقش "زیستشناختی"رواندرمانگری به عنوان تنظیمکننده رابطه فرد با گروه و خانوادگی و شبکه اجتماعیاش قابل درک خواهد بود(مقایسه شود با هندرسن و همکاران، 1991؛اسلاوین و کرایگمن، 1992).
تاریخ نظریه دلبستگی نشان میدهد که چگونه ترکیب شخصیت تقریبا اجتنابگر بالبی با یک مؤسسه نفوذناپذیر(انجمن انگلیسی تحلیل روانی دهههای 1950 و 1960)به جدایی میان دیدگاههای زیستشناختی و روانشناختی در رواندرمانگری ختم شد، حادثهای که امید آغازین فروید به یک روانشناسی حقیقا"علمی(فروید، 1895)را تحلیل برد."