خلاصه ماشینی:
"صفاتی که مردم بابل بهاین خاک نسبت میدهند نقشها،مقامها و وظایفی را که برایش قائلند به ژرفترین زوایای درون آدمی مربوط بوده است برای تبیین محتوی روانی این مردم که درقالب نمادین عشتار واقعیت مییابد به ناچار باید از ریشهدارترین تعابیر روانکاوان استفاده کرد: و همهای بنیادی1بصورت مخلوطی درهم و شگفتانگیز از جذابیت2،اختگی3و وهمهای صحنه نخستین(آمیزش مرد و زن)در عشتار واقعیت مییابد و او را مجتمعی از وهمهای ناآگاهانه میسازد.
(2) Seduction (3) Castration (4) Renversement (5) Deplacement (6) Deni (7) Sublimation عشتار معروف واقعی زندگی درونی و شخصیت مردم این عصر بوده است:از یک سو الهه جنگ و عشق و از طرف دیگر الهه زنان بدکاره و مادران خانواده هردو بشمار میرفته است و خود را بهعنوان معشوقه مهربان ملقب میساخته است1.
نمونه لعن و نفرینها را میتوان در پایان قانون حمورابی جستجو کرد و یا در ستایشها و دعاهائی دید که مردم بابل برای الهه عشق عشتار4میکردند: ((ای بانوی بانوان و ای الهه الهگان ای عشتار ای ملکه همه شهرها و راهنمای همه مردان، تو نور جهانی،تو نور آسمانهائی،ای دختر سین بزرگ(خدای ماه)) تو الهه مردان،ای پروردگار زنان،حکمت تو برتر از دریافت عقل است)) (1) Mania (2) Narcissites (3)تاریخ علم-پل سارتن-صفحه 96،97،98 (4)همان استارته Astarte یونانیان و عستو Ashtoreth یهودیان است به هرجا جلوهای کنی،مردگان به زندگی بازمیگردند،بیمار برمیخیزد و به راه میافتد و چون بیمار به روی تو نظر کند روح وی شفا میپذیرد."