چکیده:
تحلیلی بر رویکردهای مکان یابی و توزیع خدمات در مناطق روستایی: بررسی تطبیقی رویکرد کارکردهای شهری در توسعه روستایی (UFRD) و مدل های تخصیص مکانی (LA)
رکن الدین افتخاری عبدالرضا,ایزدی خرامه حسن
امروزه سیاستگذاران و برنامه ریزان کشورهای در حال توسعه به طور گسترده به این نکته پی برده اند که مکان یابی خدمات و تسهیلات زیرساختی، نقش با اهمیتی در توسعه روستایی بازی می کند. همچنین، بهبود قابلیت دسترسی جعرافیایی جمعیت روستایی به خدمات اساسی یکی از اهداف بنیادی اغلب دولت ها در کشورهای جهان سوم می باشد. بر پایه تامین خدمات در مکان های نزدیک تر به نواحی روستایی، برنامه ریزان با دو رویکرد متفاوت یعنی کارکردهای شهری در توسعه روستایی UFRD و مدل های تخصیص مکانی LA رو به رو هستند. در این مقاله ماهیت، گستره (حوزه عمل)، مزیت ها و محدودیت های هر دو روش برنامه ریزی مکانی اشاره شده با هم مقایسه می شود.
یافته ها نشان می دهد که رویکرد کارکردهای شهری و مدل های تخصیص مکانی در ماهیت و حوزه عمل متفاوت هستند و به مسایل و موضوعات گوناگون می پردازند. کارکردهای شهری در توسعه روستایی به چگونگی یکپارچه کردن خدمات و زیر ساخت ها، با هدف تقویت نقش شهرک ها و بازارها به منظور تسهیل توسعه اقتصاد منطقه ای، می پردازد؛ حال آن که مدل های تخصیص مکانی با نحوه به حداکثر رساندن دسترسی به خدمات و تسهیلات خاص برای بخشی از جمعیت روستایی، سر و کار دارد. با وجود این، هدف هر دو رویکرد جبران حالت نابرابری اجتماعی و فضایی، از طریق بهبود دسترسی به کالاها و خدمات مورد نیاز است و منطق بنیادین برای هر دو رویکرد این است که شکاف خدماتی در یک سلسله مراتب مکان مرکزی معین را پر کند تا دسترسی به کالا و خدمات اساسی مورد نیاز افزایش یابد. با وجود تفاوتهای واقعی بین این دو روش، آن ها شباهت های زیادی نیز با هم دارند و نظریه مکان مرکزی، ریشه مشترک هر دو رویکرد است. هر چند هر دو روش دارای اصول و عناصر مفیدی برای برنامه ریزان منطقه ای و روستایی هستند؛ اما به سبب تفاوت در ماهیت و حوزه عمل، نباید به عنوان جایگزین های غیر قابل جمع (نفی کننده یکدیگر) قلمداد شوند.
خلاصه ماشینی:
"با این استدلالات است که بلسکی و کاراسکا از رویکرد تخصیص مکانی تقاضا پایه(مبتنی بر تقاضا) طرفداری میکنند؛اما راندینلی در سال 1990 در پاسخ بلسکی و کاراسکا اظهار میدارد که آنها مفهوم و هدف رویکرد یکپارچه کارکردی را نادرست تفسیر کردهاند و اینکه روش تخصیص مکانی نمیتواند جایگزین رویکرد یکپارچهء کارکردی شود؛زیرا ایندو روش با مسایل و موضوعات مختلف سروکار دارند:کارکردهای شهری[یکپارچه کارکردی]به این امر میپردازند که چگونه خدمات و زیرساختها برای تقویت نقش شهرهای کوچک و مراکز بازاری جهت تسهیل توسعه اقتصاد منطقهای،یکپارچه شود و مدلهای تخصیص مکانی به این امر که چگونه دسترسی بخشی از جمعیت روستایی برای خدمات یا تسهیلات خاص به حداکثر خواهد رسید.
با توجه به گفتمان علمی بین بلسکی و کاراسکا(1990)و راندینلی(1990)،میتوان گفت که هریک تلاش داشتهاند که با بیان نقاط قوت تکنیک تخصیص مکانی و رویکرد کارکردهای شهری برای بهبود توسعهء روستایی در کشورهای درحالتوسعه و مقایسه ایندو باهم،از روشهای خود جانبداری کنند؛اما باید اضافه نمود که هدف هردو رویکرد،برطرف کردن وضعیت نابرابری اجتماعی و فضایی از طریق بهبود دسترسی به خدمات و کالاهای موردنیاز است؛اگرچه بین این دو رویکرد و تکنیک تفاوتهای واقعی وجود دارد،آنها شباهتهای زیادی نیز باهم دارند.
درمورد ماهیت و حوزهء عمل این دو رویکرد،رتولد(1990)به درستی اشاره میکند که رویکرد شهری در توسعهء منطقهای و مدلهای تخصیص مکانی از ایندو بعد متفاوت هستند، پس،اینروششناسی نمیتوانند بهعنوان جایگزین مستقیم در نظر گرفته شوند،ولی میتوان میان به کارگیری مدل تخصیص مکانی که کل وزن داده شده به فاصله را به حداقل می رساند و تحلیل اسکالوگرام(روش تحلیل اولیهء رویکرد کارکردهای شهری)به منظور انتخاب مکانهایی جهت ارائه خدمات یا کارکردهای کلیدی برای جوامع روستایی پراکنده شده در تعداد زیادی از سکونتگاههای یک ناحیه،مقایسه انجام داد."