چکیده:
در مکتب ابطال گرایی، رابطه میان نظریات و حقایق نه از نوع ایجابی، بلکه سلبی است;
یعنی با دانستن ابطال های متعددی که به دست آورده ایم، می دانیم جهان بدان گونه که
قبلا می اندیشیدیم، عمل نمی کند و آنها باطل شده است. در مکتب «ابطال گرایی»،
ابطال ها و سلب ها اصل هستند و تأییدها نقش فرعی ایفا می کنند. نقش ایجابی نظریه را
می توان چنین بیان داشت که نظریه جدید واجد تأییداتی است که در نظریه سابق نبوده
است. بنابراین، در ابطال گرایی، نمی توان ادعای تطابق کامل یک نظریه با واقعیت را
داشت، بلکه می توان گفت: نظریات علمی به تدریج، به حقیقت نزدیک تر می شوند. از
آن رو که هر نظریه لاحق فاقد ابطال های سابق است، نظریه لاحق از این بابت که تعدادی
از ابطال ها و اشتباه های نظریه سابق را ندارد، کامل تر و به حقیقت نزدیک تر شده
است.
خلاصه ماشینی:
"همان گونه که مشاهده می شود، معیار ابطال پذیری را نمی توان به عنوان معیاری جدی برای تحدید مسائل متافیزیکی از تجربی پذیرفت; زیرا گزاره های تجربی بی شماری هستند که متعلق به دنیای حس و مادیت هستند، اما به دلایل متعددی، که بعضی از آنها ذکر شد، و یا مواردی دیگر، از جمله ناتوانی حواس، قابلیت ابطال پذیری بالفعل را ندارند، گرچه ممکن است در آینده، با پیشرفت دستگاه های کمک کننده به حواس انسان، به شکل غیرمستقیم توسط انسان ها حس شوند.
2ـ نتیجه گیری نقدها: حاصل نقدهایی که معیار عقلانیت ابطال گرایی را خدشه دار می کند از این قرار است: یک نظریه علمی وقتی با یک گزاره مشاهده ای معارض می شود، یک قضیه ساده و بسیط نیست که بتوان به راحتی آن را ابطال کرد; مانند: «تمام قوها سفیدند» که با مشاهده یک قوی سیاه باطل گردد، بلکه مجموعه پیچیده و دارای ساختار درهم تنیده ای از قانون اصلی مورد آزمون، اصول و گزاره های کلی دیگری مرتبط با اصل مورد نظرند; به علاوه شرایط اولیه ای که پیرامون محیط مورد آزمودن باید در نظر گرفته شوند، و نیز فرض های کمکی، به گونه ای که تشخیص قسمت باطل و کاذب، از دیگر قسمت ها به راحتی میسر نیست و گاه محال وقوعی است."