چکیده:
رویکرد پدیدارشناسانه هوسرل با انتقاد از وضع کنونی علم و معرفت از آن تعبیر به بحران میکند. هدف هوسرل این بود تا با ارائه برنامهای فلسفی راهی برای برونشد از این بحران پیشنهاد کند. اما تلاش برای بازگرداندن فلسفه به جایگاه وحدتبخش قدیم و نجات این علم بحرانزده و بخشیدن چهرهای انسانی و معنوی به آن، مستلزم در نظر گرفتن ملاحظاتی درباره عینیت و عقلانیت علم است که غفلت از آن ما را در مسیری قرار میدهد که براساس آموزههای عقلانیت نقاد هم نادرست است و هم نامطلوب. توضیح داده میشود که این آموزهها متضمن بازنگری در خصوص ذاتگرایی و موجهگرایی و توجه به اهمیت و جایگاه صدق در رویکرد پدیدارشناسانه هوسرل است.
خلاصه ماشینی:
اگر قبول کنیم که زندگی و زیستِ انسان بر یک مدار ثابت نیست و در دور روزگار دائم در حال تحول و تغییر است، لاجرم این جنبش و از حالی به حالی شدن باید در علم او نیز نمود و ظهوری داشته باشد، در حالی که به نظر میرسد علم مدرن با ایجاد فضایی که با تجربۀ زیستۀ بشری سنخیتی ندارد یا رابطۀ خود را با آن قطع کرده، از وجوه انسانی فاصله گرفته و دچار بحران شده است.
در قدم بعدی برای بازگشت سوژه باید از کژتابیهای زبان پرهیز کنیم و در جستجوی معانی ناب و نخستین ایدهها و اندیشههایی باشیم که در اختیار ما قرار گرفته است، تا بتوانیم اظهارات علمی را تا جای ممکن با وضوح تمام و به دور از ابهام بیان کنیم (هوسرل، 1970، lebenswelt ص362−363)؛ یعنی اندیشهها و مفاهیم علمی را آنچنان که نخستین بار در ذهنِ واضع و مبدع نخستین آن، به صورتی واضح و به دور از ابهام، نشسته است دریابیم و کشف کنیم؛ 1 در چنین وضعیتی میتوانیم امیدوار باشیم، ما هم مانند خودِ سوژۀ اصلی، یعنی مبدع و واضعِ نخستینی که این مفاهیم و اندیشهها، تجربۀ زیستۀ او بوده است، آنها را تجربه میکنیم و به شیوۀ فلاسفۀ باستان دربارۀ جهان زیسته سخن میگوییم.
مسئلۀ حقیقت یا یقین و وضوح هدف علم و معرفت چیست؟ اگر معیاری برای تشخیص حقیقت وجود ندارد و تشخیص آن برون از توان آدمی است، بنابراین، باید حکم دربارۀ واقعیت را کنار گذاشت و تعلیق کرد و در جستجوی چیزی بود که به قدر طاقت انسانی باشد.