چکیده:
ایشان در این نوشتار با اشاره به برخی از دیدگاههای موجود، معتقد است دموکراسی پدیدهای تجربی و انسانی است، که با قرائت خاصی از اسلام سازگاری دارد و آن قرائت دموکراسی را نه تنها محدود و مقید نمیکند، بلکه به مثابه امتیازی است که موجب هدایت دموکراسی میشود. به این منظور به آیاتی از قرآن کریم که مؤید آن قرائت هستند استناد شده است. در این قرائت اساس تفکر اسلامی بر کلکتیویسم نهاد شده و خطابات قرآنی مانند «الناس» مؤید آن است که در جامعه دموکراتیک دینی چیزی با عنوان دیندار و بیدین، مؤمن و کافر، خودی و غیرخودی وجود ندارد، بلکه همه شهروندان خداپرستند و همه صاحب حقاند.
خلاصه ماشینی:
"خداوند پیامبر را تأیید کرده و میفرماید کار خوبی کردی که با اینها برخورد نرم و انعطاف پذیری کردی، اگر شدت عمل نشان میدادی همه اینها از دورت پراکنده میشدند؛ «فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فی الأمر» (آل عمران: 159) خداوند به نزدیکترین بنده خود میگوید با اینها مشورت کن، آنها را فعال کن و به چرخه دموکراسی برگردان، اینکه افسرده دلها و زمین گیرها را فعال کرده و در دموکراسی دخالت دهد، ریشهاش کرامت انسانی و دین است که برای انسان اهمیت قائل است، آن هم چه انسانی؟ انسانی که باعث ضربه و شکست در جنگ شده، این دموکراسی مطلق و ناب است.
«توسعه» به این معنا که اگر میگویند بیخداها نمیتوانند در چرخه دموکراسی باشند، از نظر دین اصلا بیخدایی وجود ندارد بلکه همه انسانها خداجو هستند، شیطان هم که پدر کافرین، ملحدین و منافقین است، خدا را قبول دارد.
در بخشی از نوشتار در باب اینکه دین قید دموکراسی نیست آوردهاند که «دین راهنمای دموکراسی است و دموکراسی را عمق و توسعه میدهد، توسعه به این معنا که اگر میگوئید بیخداها نمیتوانند در چرخه دموکراسی باشند، از نظر دین اصلا بیخدایی وجود ندارد، بلکه همه انسانها خداجو هستند.
بنابراین وقتی دین راهنما باشد دو عنصر بیدینی و بیخدایی را که در طول تاریخ موجب حذف نیروها شده، اصلا به رسمیت نمیشناسد» در این عبارات چند ملاحظه وجود دارد: اولا: در دنیای امروز نمیگویند بیخداها نمیتوانند در چرخه دموکراسی باشند، بلکه عکس آن رایج است میگویند با خداها نمیتوانند؛ زیرا مبنای دموکراسی بر سکولار و اومانیسم (در مقابل خداگرایی) است."