چکیده:
فلسفه منطق مانند هر فلسفه مضاف، از دانشهای نوپایی است که خاستگاه آن به عنوان علمی مستقل، از مغرب زمین است. هر چند فرهیختگان ما که با علوم گوناگون انسانی سروکار دارند، عموما تا حدودی با فلسفههای مضاف همچون فلسفه علم. فلسفه اخلاق، فلسفه تاریخ، و فلسفههای دیگر از این دست آشنایی دارند. اما درباره فلسفه منطق میتوان گفت کسانی که با منطق سروکار دارند هنوز تصور درستی از فلسفه منطق نیافتهاند. فلسفه منطق در غرب فقط به صورت منطق استنتاج در منطق جدید ناظر است، نه به ماده استنتاج؛ درحالیکه در مجامع دانشگاهی و حوزوی ما، هم منطق قدیم و هم منطق جدید تدریس میشود؛ بنابراین، فلسفه منطق میباید به مباحثی ناظر باشد که در منطق قدیم مطرح بوده است. برای اینکه تصور روشنی از منطق فرامنطق و فلسفه منطق به دست آوریم، لازم است این سه واژه را در خاستگاه خودش مورد بررسی قرار دهیم.
خلاصه ماشینی:
"اگر در منطق سخن از استنتاج معتبر است، در فلسفه منطق پرسیده میشود که: اعتبار یک استدلال به چه معناست؟ مراد از استنتاج یک گزاره از گزاره دیگر چیست؟ صدق منطقی یک گزاره چه معنا میدهد؟ آیا اعتبار لزوما باید در ارتباط با یک نظام صوری تبیین شود؟ یا مفهومی فراسیستمی وجود دارد که نظامهای صوری درصدد ارائه آناند؟ ارتباط بین استدلال معتبر و استدلال درست چیست؟ چگونه نظامهای صوری منطقی را برای ارزیابی استدلالهای غیرصوری یاری میدهند؟ چگونه میتوان یک استدلال معتبر یا یک صدق منطقی را شناخت؟ کدام نظامهای صوری، منطق محسوب میگردند و چرا؟ در این پرسشها مضامین خاصی تکرار میشوند؛ مضامینی در باب قلمرو و اهداف منطق، روابط بین منطق صوری و استدلال غیرصوری و روابط بین نظامهای صوری مختلف.
تعریفی که در نوشته مزبور به آن اشاره شده تعریف به غرض یا آثار است؛ یعنی طبقه بعدی استدلالها یا شناسایی استدلالهای درست و نادرست از آثار منطق است و نمیتوان آنرا به عنوان تعریف علم منطق به شمار آورد یا تعریف نقل شده، از سوزان هاک تعریف به هدف است و این نوع تعریف برای علوم ناکافی و ناکارآمد میباشد."