چکیده:
ظهور و تکامل مضامینی نظیر نهضت نرم افزاری، علوم انسانی اسلامی، و الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت در طیفی از تئوری محوری تا عمل گرا یی، از عزم ایرانیان برای تبیین مبانی یک تمدن اسلامی ـ ایرانی حکایت دارد. مبانی این تمدن اگرچه از هفت هزارسال پیش تا امروز به صورتی شفاهی و انتزاعی در ناخودآگاه این مردم توسعه یافته، اما در هیچ دوره ای این چنین برای ایجاد تراضی منطقی میان تمامی مولفه های ایرانی و اسلامی آن تلاش نشده اســت. در همین راســتا و به منظور دستیابی به تبیینی جامع نگر از الزامات مدیریتی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، این مقاله به مرور سیستماتیک ابعاد فلسفی و مدیریتی طرح این موضوع پرداخته و یک فاصله میان عقول و حک م نظری و عملی و یا عدم همخوانی میان جهان بینی و معرفت شناســی اسلامی ـ ایرانی با روش شناسی مدیریتی موجود را شناسا یی نموده است. در ابتدا برای تقریب میان نظر و عمل اسلامی و با نگاهی به اقدامات برجسته فلســفه غربی در قالب الگوی موســوم به پارادایمیک گفتمان های رایج فلسفی، سیاسی و اجتماعــی در ایران معاصر، موضوع الگوی اســلامی ایرانی پیشــرفت به اجمال تحلیل و ارزیابی گردیده و در نهایت کلید مســئله را تقریب میان حکمت نظری و عملی اســلامی ایرانی در قالب یک متاپارادایم از جهان بینی و معرفت شناســی تا روش شناسی تشخیص داده، که بر حسب مشخصات مورد اشاره برای آن استدلال لازم آورده شده است. رهیافت این تحقیق زمینه ســاز طرح یک پارادایم مدیریت اســلامی ـ ایرانی و یا فلســفه مضاف اســلامی ـ ایرانی در باب مدیریت و برای حرکت به ســوی تمدن اسلامی ـ ایرانی متعالی خواهد بود. جزئیات پارادایم مذکور در طی مقاله دوم ارائه شده در این کنگره و زیر عنوان مدیریت متعالی(Motaali/Transcend management)معرفی شده است.
خلاصه ماشینی:
بنابراین سؤال این پژوهش را میتوان بشرح زیر بیان نمود: آیا یک نظام تطبیقی-بومی برای تقریب عقول و حکم نظری و عملی در تمدن ایرانی-اسلامی موجود است؟ اگر پاسخ مثبت است این نظام حائز چه خصوصیاتی باید باشد؟ 2-الگوی پاردایمیک رهیافتی برای تحلیل نظر و عمل غربی: از پاردایم تا پراگما 1-2-منطق پیشرفت و تعالی همزمان ظرف و مظروف در جهان امروز گویا دیگر گوشها به شنیدن اخبار فقر، جنگ و تباهی انسان در اقصی نقاط عالم خو گرفته است.
از تعاریف متعدد چنین به نظر میرسد که از مفهوم پارادایم میتوان و باید که عناصر زیر را استفاده نمود: 1-جهان بینی و ارزش شناسی: چه چیزهائی اصیل اند یعنی واقعیت دارند؟ شکل و ماهیت خود واقعیت چیست؟ یعنی مثلاً غیرت به عنوان یک امر یا ارزش اصیل است یا وجود دارد؟ 2-معرفت شناسی: ماهیت میان واقعیت به عنوان یک پدیده و آنچه درک میشود به عنوان یک پدیدار چیست؟ یعنی آنچه را وجود دارد حالا میخواهیم بدانیم که چیست و ما چه از آن در میابیم؟ 3-روش شناسی: معرفت جو چگونه میتواند میتواند به یافتن و شناسائی پدیده هائی که به وجود آنها و امکان کسب معرفت به آنها باور دارد، اقدام نماید؟(محمد پور، 1390a) 4-سایر عناصر: مدلهائی برای شناخت واقعیت عمدتاً مصنوع و انتزاعی و در اثر کشفیات و دستاوردهای علمی در این گروه طبقه بندی شده و بعضاً از مفهوم پارادایم استفاده میشود(علی پور و حسنی، 1390).