خلاصه ماشینی:
"بگذارید یک بار دیگر نگاهی به نام داستانها بیندازیم: 1-هلال ماه نو 2-باران روز سوم 3-من و آقای نقاش 4-عمقزی 5-پرده گلگلی 6-کلاغها نمیپرند 7-دستهای خسته 8-کسی که موهایم را شانه زد 9-چهار راه گلی 10-نقاشی روی سبدهای سبزی این دوگام،رفتارهای پیش از خواندن(پیش خوانش)محسوب میشوند.
برای آنکه این شگرد نشان داده شود،بهتر است یک بار دیگر به گزارههای آغازین داستانها نگاه کنیم: آیا داستانهای کوتاه که نتیجه کارکرد طبقات متوسط شهری است، باید چهره زندگی لایههای متوسط شهری را بازتاب دهد؟ نویسندهای که سالهاست از دنیای نوجوانی فاصله گرفته و در سالهای جوانی به سر میبرد، باید خیلی دغدغه سالهای گذشته و سپری شده را داشته باشد که توانسته باشد اینگونه ذهن و زبان مخاطب نوجوان را به کار گرفته و روال طبیعی آن را در طول متنها، رعایت و حفظ کرده باشد الف)در داستان«هلال ماه نو»، «هلال ماه نو از پنجره پیداست.
چرا هیچ کدام-نه نویسنده و نه خواننده و نه حتی آدمهای داستان-از حادثه دلخراشی غرق شدن دو بچه دبستانی در باران(تو بخوان سیل)ناراحت نمیشوند؟این بیتفاوتی و فراموشی،هیچ دلیلی ندارد؛مگر ضعف در عناصر توصیفی و«نشان تمام داستانهای این مجموعه، از دریچه نگاه راوی اول شخص، بیان میشوند.
» وقتی میگوییم «مخاطبشناسی»، از عنصری بیرونی و بیرون از متن سخن راندهایم؛ زیرا مخاطب،در یک تحلیل، «فراروایت»محسوب میشود کلهر برای نگستن پیوند مخاطب و متن، به جای استفاده از حوادث جنجالی و دندانگیر و صحنههای پراکشن (که البته ندارد)،خط خاطرهوار، زبان سالم و تندرست، نثر و لحن صمیمانه و نوجوانانه را به کار گرفته است چهار:سخن آخر در تمام داستانهای این کتاب،رشتهای نامرئی وجود دارد که حوادث،آدمها و رفتارهایشان را به هم وصل میکند."