خلاصه ماشینی:
"منظور من از توسعه،قائل بودن به شکل توسعه است نه مفهوم و معنای توسعه،محتوا و بایدها و نبایدهای این توسعه را فرهنگ ما میسازد،ولی نکته اساسی که به بحث ما ارتباط پیدا میکند، این است که تعصبورزی نسبت به سنتها و غیر قابل نقد و ارزیابی و لایتغیر دانستن سنتها یکی از موانع توسعه به شمار میرود و رابطه ادبیات کودک و توسعه،در واقع از همینجا ناشی میشود.
جالب اینجاست که همه دوستان شاعری که من هم یکی از آنها هستم و شعرهایی با این برداشت سروده و میسراییم،با همه بدیهایی که در شعرهای خود به جامعه شهری نسبت میدهیم،باز اینجا زندگی میکنیم و حاضر نیستیم به بهشت برویم نمیدانم آیا فکر میکنیم که مخاطب ما این دوگانگی بین واقعیت زندگی ما و شعرهای ما را درک نخواهد کرد و برایش این سئوال پیش نخواهد آمد که چرا آقای شاعری که معتقد است روستا بهشت است،نمیرود آنجا زندگی کند؟ بدین ترتیب،مظاهر توسعه در شعر ما به شدت نقد میشود.
یعنی یکی از تفاوتهایی که ادبیات کودک و نوجوان با ادبیات بزرگسالان دارد،این است که برای خلق ادبیات کودک و نوجوان باید معیارهایی برای نوشتن وجود داشته باشد که زبان،یکی از آن معیارها است و معیار دیگر قدرت فهم و درک مخاطب است و همین ویژگی ادبیات کودک است که نقد ما را موجه و معقول جلوه میدهد و در واقع لزوم برنامهریزی صحیح را در این حوزه گوشزد میکند."