خلاصه ماشینی:
"نقد ادبی در غرب،به سه شیوه عمده تقسیم میشود؛یکی نقدی که نویسنده را موضوع پژوهش خود قرار میدهد،مثل نقد روانشناسی یا نقد سنتی؛یعنی نقدهایی که تاریخچه زندگی نویسنده را مورد بررسی قرار میدهد،دوم زمانی است که منتقد،خواننده را مورد توجه قرار میدهد که نظریههای دریافت،هرمنوتیک و چیزهایی که معطوف به دریافت خواننده است،در این نوع نقد قرار میگیرد و سوم،حالتی که منتقد متن را مورد توجه قرار میدهد و چون متن سه ویژگی دارد،یا کدها را مورد بررسی میکند،مثل نقدهای فرمالیستی و ساختاری یا بافت را بررسی قرار میدهد مثل نقدهای مارکسیستی که جملات را در یک ساختار کلیتر به نام دیالکتیک اجتماع و زبان و طبقات میگنجاند و یا پیام را.
اگر علمی بودن را به این معنا به کار بردیم که دانشمند،یعنی آن کسی که به علوم طبیعی میپردازد،پیش از پرداختن به علوم طبیعی،تمام ویژگیهای جنسیتی،ملیتی،اخلاقی و مذهبی خود را کنار میگذارد و بعد وارد تالار و راهروی علم میشود،به این معنا،نقد ادبی اصلا علمی نیست؛زیرا منتقد،قبل از نقد کردن متن،حتما باید پیش فرض و نظری داشته باشد.
به این معنا که از راست:احمد کم-روح الله مهدیپور عمرانی-منوچهر علیپور راه را باز میکند که همین نقدهای سنتی را که خودمان داریم و همان نقدی که به قول شما دراز کردن نویسنده است،اینها را در تعریف نقد بیاوریم.
من در جلسه اول هم گفتم یکی از معایت ما این است که یک کلمه را به ده چیز اطلاق میکنیم،آنجا چیزی داریم به عنوان نقد ادبی که تعریف خاص خودش را دارد و چیزی هم داریم به عنوان آموزش قصهنویسی."