خلاصه ماشینی:
"همان گونه که ذکر کردم،من صفت تاریخی را به منظوری مراد کردهام که فرمالیستهای روسی از آن برداشت میکردند و آن،به این معنی است که ابراهیمی در نوع ادبی نیز قائل به اصالت پیام و وجود پیام به عنوان عنصری یکه و کسی که به اصالت اقتصاد اعتقاد ندارد و امور فرهنگی را مستقل به حساب میآورد و یک سره از تأثیر نامطلوب تفکر بازاری بر ادبیات کودک مینالد و تاجران و ناشران بازاری را به علت اهمال و در نظر داشتن سود توبیخ میکند، تفاوتهایی اساسی با یک مارکسیست دارد که گمان میکند این بازار است که تمام امور فرهنگی را میسازد و اساسا ادبیات و فرهنگ را هم چون روبنایی بر مسائل اقتصادی میبیند تغییرناپذیر است.
24 بنابراین،میبینیم که نمیتوان ابراهیمی را یک مارکسیست کامل به حساب آورد؛چرا که کسی که به اصالت اقتصاد ندارد و امور فرهنگی را مستقل به حساب میآورد و یک سره از تأثیر نامطلوب تفکر بازاری بر ادبیات کودک مینالد و تاجران و ناشران بازاری را به علت اهمال و در نظر داشتن سود توبیخ میکند، تفاوتهایی اساسی با یک مارکسیست دارد که گمان میکند این بازار است که تمام امور فرهنگی را میسازد و اساسا ادبیات و فرهنگ را هم چون رو بنایی بر مسائل اقتصادی میبیند: «تاجر،بدون تفکر در باب ارزش این آثار،آنها را به بازار میفرستد.
25 در حالی که اگر قرار بود تحلیل وی،تحلیلی مارکسیستی باشد،این نمونه ناشر تجاری و بازاری باید هم چون فردی مفلوک تصویر شود که جامعه سرمایهدار به وی آموخته است در جهت انباشت سرمایه و تقویت مالکیت خود بر اشیا تلاش کند و به همین دلیل،به اقتصاد به عنوان وسیله تقویت مالکیت مینگرد و اصول اقتصادی را در عرضه کتاب نیز پیاده میکند."