خلاصه ماشینی:
"من فکر میکنم حالا بحثمان این است که چگونه میتوانیم این شخصیتها را بپرورانیم؟مثلا در حوزه کودکان پیش دبستان و دبستان،چگونه میتوانیم با کلمات،شخصیتهای قابل قبولی بیافرینیم؟آیا باید موقعیت بیافرینیم؟آیا باید فقط از طریق گفتوگو این کار را انجام دهیم و یا در کنشها و حتی در ویژگیهای بیرونی و فیزیکی شخصیت به آن برسیم؟آیا الزاما در شخصیتپردازی کودک باید بین رفتار،گفتار و موقعیتهایی که وجود دارد و تفکر کودک،هماهنگی برقرار باشد یا میتواند نباشد؟اینها سوالهای اصلی بحث ماست در شخصیتپردازی کودکان با رویکرد روانشناسی.
اگر بخواهد کتاب روانشناسی بخواند، کتاب علمی مینویسد و آن کتاب، دیگر کتاب داستانی نیست و کتابی نیست که بتواند کودک را جذب کند به عنوان مثال،اگر همین کتاب«پیپی جوراب بلند»را تحلیلی روانشناختی بکنیم،میبینیم که مثلا براساس نظریه«فروید»،«من»و«فرامن»و«سوپرمن»یا«ابرمن»را میتوانیم در این داستان،به عنوان یک داستان الگو،تحلیل روانشناختی کنیم.
کاموس:منظور شما این است که یک نویسنده برای این که بتواند شخصیتش را خوب بپردازد،باید دوران کودکی را بازسازی کند متناسب با کودک امروز.
این هم درست است که بچههای مثلا سه ساله در هر کجا زندگی کنند، از نظر فیزیولوژیکی مثل هم هستند،ولی سؤالی که بچهء پنج سالهء تهرانی میکند، با او که در بندرعباس هست، تفاوت دارد و این نشان میدهد که مکان و زمان و شرایط اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی روی بچهها هم تأثیر دارد کاموس:دقت کنید که بحث شما به شخصیتپردازی تاریخی میپردازد.
یکی از بحثها این است که آیا یک شخصیت بزرگسال در داستان نوجوانان را میتوانیم با همان دغدغههای روانشناسی بزرگسال نشان بدهیم یا نمیتوانیم؟ زند:در ادامهء صحبتهای خانم میرخانی،میخواهم بگویم که حتی وقتی از دوران کودکی ائمه صحبت میشود هم همین مشکل وجود دارد."