خلاصه ماشینی:
"نسرین چگونه با تو بگویم بنگاه پرمخافت «شوفاری2» با شعبههای نافذ فعال بیداد میکند وابستگان چه سرسپرده چه بیدرد وارد به ریزهکاری سلاخی مأمور و درنتیجه معذورند با گوشهای مخفی این دامگستران حرفی نمانده است میخوارگی عزیز گناهی نیست وقتی خیال ناب تو را جرعه جرعه نوشیدن این دیروقت شب که نه امشب با تو، اگرچه نه با تو طی میکنم شمرده، پریشان راه امید «کول کشان3» را من فکر میکنم این دزدهای خستهی ناکام مصداق رنجبران را تصویر زندهاند زیرا زیاد نمیدزدند زیرا زیاد نمیخواهند زیرا نه خواستن و نه دزدی را اینها هنوز نمیدانند دفتر گشودهاند و تو میخوانی یک صفحه را همیشه همیشه با آنکه خستهای زدهای سخت دلخوری با دست بسته، باز، به خواندن محکومی وقتی نسیم نیست دست نسیم نه توفان باش تا ناگهان ورق برگردد تا پشت صفحه را به چشم ببینی گفتی «بلاچه4» میزند آن ابرهای دور اما چه راه دوری تا باران محمدجواد محبت-کرمانشاه 1-تاببازی 2-سخنچینی 3-قاچاق خردهپا، در نواحی مرزی 4-برق آسمان"