خلاصه ماشینی:
"جامعهشناسی تجدد(2) (1) (تجدد: غیریتها و محدودیتها) به طور خلاصه در قسمت آخر بخش پیشین اشاره کردیم که از تجدد دو روایت عمده دراندیشههای مدرن عرضه شده است: یکی روایت رادیکال، که در آن از آزادی و آگاهی انسان به عنوان فاعل و کارگزار معرفت و عمل اجتماعی سخن گفته میشود; و دیگری روایت محافظهکارانه، که به بعد انضباطگرا و محدودکننده تبعات برآمده از تجدد اشاره دارد.
به سخن دیگر، میتوان از دو دوره جداگانه در اندیشه تجدد سخن گفت: یکی دوران تجدد خوشبینانه پیش از انقلاب فرانسه، که در آن اندیشمندان بر رهایی انسان از قید سنت و تاریخ، آگاهی و آزادی انسان، و امکان ترقی بیحد و حصر تاکید میگذارند; و دیگری دوران تجدد بدبینانه پس از انقلاب فرانسه، که محدودیتهای موجود بر سر راه دستیابی به آزادی و ترقی را آشکار میسازد و با ظهور تدریجی علوم انسانی، بر محدودیت انسان در چارچوب قوانین اجتماعی و تاریخی تاکید میشود.
ادامه این بحث را بعدا در بخش مربوط به بحران تجدد اولیه خواهیم آورد و توضیح خواهیم داد که چگونه هم در اندیشه و هم در عمل سیاسی، این محدودیت لیبرالیسم درباره مساله اجتماعی به وسیله ظهور دموکراسی رفع شد و چگونه با درج اندیشه رفاه و شادی به جای آزادی، در عین حال تجدد به طور کلی وارد مرحله دیگری گردید.
البته با زوال هویتهای دوران ماقبل تجدد تا اندازهای زمینه برای ظهور هویت تازهای فراهم شده بود و از سوی دیگر سرمایهداری و تحولات انقلاب صنعتی و تشدید مساله اجتماعی این خلا را پر کرد و هویت تازه را طبقاتی ساخت."