چکیده:
مسئله وحدت اسلامی از ارزشهای اساسیای است که سهم عظیمی از معارف و آموزههای اسلامی را به خود اختصاص داده و همواره در طول تاریخ پر فراز و نشیب
اسلام از آن، به سان بسیاری دیگر از ارزشها، تعاریف و قرائتهای گوناگونی ارائه شده است.
با این حال، در عصر اموی و عباسی شاهد یک سلسله جریانهای مخالف میباشیم که از آن به ناهمسازگرایی (در مقابل وحدت یا همسازگرایی) تعبیر میشود، به
گونهای که رشد فزاینده این جریان را در این برهه در قالب بهرهگیری از دستاویزهای قومی و مذهبی به منظور جبران مشروعیت و مقبولیت از دست رفته، مشاهده
میکنیم. از این رو، در این جستار به ارتباط موجود میان جوشش و گسترش ناهمسازگریها یا افول و خمودگی آنها با میزان مشروعیت، سلامت، اعتدال و تسامح
حاکمیتها (از آغاز اسلام تا پایان عصر عباسی) پرداخته شده است. امید که بتواند گام مؤثری در جهت تبیین پارهای از واقعیتهای تاریخی باشد.
خلاصه ماشینی:
"(2) علی بن ابیطالب علیهالسلام در دوران تصدی خلافت با این که از اصول باورهای خود حتی ذرهای کوتاه نیامد، حاضر به چانهزنی با دو رقیب خود در شورای خلافت عمر بن خطاب، یعنی عبدالله بن زبیر و طلحة بن عبیدالله نشد (3) ؛ تن به گروکشی مقتدرترین امیر دو خلیفه پیش از خود، یعنی معاویة بن أبی سفیان نداد (4) ؛ سیاست ابداعی خلیفه دوم در تخصیص سهمیه بیت المال بر أساس امتیازهای معنوی و اجتماعی را بر هم زده، نظام تسویه را برقرار نمود (5) ؛ برتری جوییهای عرب بر موالی را نادیده گرفت (6) ؛ تسلیم جزم اندیشی و مرعوب تقدس خشک و خشن خوارج که شرط همراهی با او را توبه و تجدید شهادتین اعلام نمودند، نگردید؛ (7) و سیاست حکومتیاش همواره مبتنی بر تساهل و مدارا بود، به طوری که میتوان از او به عنوان بارزترین الگو و نماد همسازگری در جهت حفظ کیان اسلام یاد کرد.
با قتل متوکل (دهمین خلیفه عباسی) به دست ترکان در سال 247ق، زوال اقتدار عباسیان آشکار گردید (5) و از آن زمان تا استیلای بوئیان بر بغداد، که نقطه عطفی در روند تجزیه سیاسی و تقسیم حاکمیت در جهان اسلام به شمار میرود، خلفای عباسی از صولت غلامان ترک حتی درون سرای خویش نیز آرامش نیافتند، به طوری که از این دوره میتوان به عنوان بدترین روزگار خلافت بغداد یاد کرد (6) ."