خلاصه ماشینی:
"1) اطمینان (2) و دلیل (3) انسانها، همواره و کاملا ناخودآگاهانه، فرض میکنند که واجد معرفت اخلاقیاند، [البته] تا آنجا که حاضرند براساس دیدگاههای اخلاقی مورد قبولشان عمل کنند، اما وقتی که نوبتبه ادعای معرفت اخلاقی میرسد، محتاط میشوند; عمدتا به دلیل اینکه بخش اعظم اخلاق بحثانگیز است، و نیز به دلیل اینکه دفاع تفصیلی از هر دیدگاه خاص اخلاقی به نحوی نگرانکننده دشوار است.
به قول هیوم (7) (40/1973)، ظاهرا هیچ راهی برای استنتاج «باید» از «است»، یا اثبات یک نتیجه اخلاقی با توسل به مقدمات تجربی، در دست نیست (نک: دیوید هیوم، بند4; منطق گفتمان (1903) با استفاده از آنچه بعدها «برهان سؤال گشوده» (9) نامیده شد، بر این نظریه علیه همه کسانی که میکوشند دعاوی اخلاقی را در قالب تعابیر تجربی تعریف کنند اصرار میورزد (نک: جی.
وی بر این باور است که همه تعریفهای [ارائه شده] از یک واژه اخلاقی (مثلا «خوب») که از واژههای غیراخلاقی (مثلا «لذت») استفاده میکنند در پناه این واقعیت، متزلزل میشوند که همیشه معنا دارد که بپرسیم آیا چیزی که با واژههای تجربی قابل توصیف استبا استفاده از واژه اخلاقی مورد نظر نیز قابل توصیف است، در حالی که اگر این واژهها هم معنا بودند چنین سؤالی بیمعنا بود.
اینان چنین نتیجه میگیرند که برهان سؤال گشوده نشان میدهد که دعاوی اخلاقی، دقیقا به دلیل اینکه در قالب واژههای تجربی قابل تعریف نیستند، معنای (توصیفی) ندارند و لذا نمیتوانند بیانگر عقیده باشند (نک: اخلاق تحلیلی).
همه این مشکلات دلیلی فراهم میآورند به سود این اندیشه که عالم خارج به گونهای نیست که برای صادق و موجه بودن باورهای [اخلاقی ما] لازم است (نک: رئالیزم اخلاقی، بند6; طبیعتگرایی در اخلاق)."