خلاصه ماشینی:
"اما این موضوع در سر آن کسانی که گوش شنوا دارند, به وضوح طنین انداز می شود: چه بسا معرفت ما, با همه قلتی که نشان دادم, بر حالات فعلی اذهانمان نوری بتاباند, اگر نگاهی کوتاه بر سویه تاریک بیفکنیم و جهل خویش را در نظر آوریم: [جهلی] که هرچند از علم ما بی نهایت بزرگ تر است, شاید بتواند در جهت فیصله مشاجرات و افزایش دانش مفید, به کار آید; با کشف دامنه تصورات واضح و متمایز خود افکار خویش را در چارچوب تأمل ناظر به آن [تصورات] که در دسترس فهم ما قرار دارند, محدود می سازیم و با این فرض [باطل] که هیچ چیز فراسوی فهم ما نیست, در مغاک تاریکی (آنجا که نه چشمی برای دیدن داریم و نه قوایی برای ادراک) غوطه ور نمی گردیم.
اما چه باید کرد اگر ذهنی که به آزمون کشیده می شود, از سوی عقاید و اشتیاقهای پیشین زخم خورده باشد و از این روی, در حالی که عقل به کار خود ادامه می دهد, شخص به این امر [یعنی به عملکرد عقل] واقف نگردد؟ شاید شمعهای انسانیت, خاموشی ناپذیر باشند; اما آیا این برای امیدواری کفایت می کند; در حالی که ما انسانها به هنگام تلاش برای راه جستن در این تاریکی مصری گون, وقتی نور عقل را رؤیت می کنیم, غالبا آن را باز نمی شناسیم و گهگاه بی آن که رؤیتش کرده باشیم, گمان می کنیم که آن را بازشناخته ایم؟ و بالاخره, ما اصلاحگران آزاداندیش چه کرده ایم: آیا در پیشگیری از جراحت اذهان خویش, موفق بوده ایم؟ آیا ما نیز واجد (گزاره های مورد احترام) نیستیم؟ در کل, من دینداری معرفت شناسانه لاک را به نحوی آشکار متناسب با اعتقادات معرفت شناسانه اش می یابم ـ یعنی آشکارا متناسب با یک شخص مسیحی."