خلاصه ماشینی:
"از این پس آرمان های ما, اگر اصلا جایی داشته باشند, باید در چنین جهانی, جایگاهی یابند… ماده همه توان که نسبت به خیر و شر کور است, و نسبت به هلاکت و ویرانی بی اعتنا, در مسیر پایان ناپذیر خود می خروشد و به جلو می رود; برای انسان که امروز محکوم به از دست دادن عزیزترین دل بند خویش است, و فردا خود از دروازه ظلمت عبور خواهد کرد, فقط این باقی می ماند که اندیشه های والایی را که روزگار حقیر او را ارزش مند می کند, پیش از این که فاجعه سر رسد در سر بپروراند; … و در پرستش گاهی که به دست خود او ساخته شده است, پرستش کند; … و او, که اطلسی [در اساطیر یونانی یکی از تیتان ها که به سبب نقشی که در عصیان تیتان ها بر ضد خدایان داشت مکلف شد که با سر و دستانش آسمان را نگه دارد] خسته و فرسوده, اما انعطاف ناپذیر است, به تنهایی جهانی را نگه دارد که آرمان های خود او آن را علی رغم حرکت لگدمال کننده قدرت, ناآگاه ساخته اند.
این نوع در مجموع, شاید به بحران بزرگ زندگی اش رسیده باشد, اما آیا می تواند به منزله یک نوع رشد یابد, به همان معنایی که فرد فرد انسان ها رشد می یابند؟ آیا آدمی می تواند امور کودکانه و رؤیاهای خام نوجوانی را به کناری نهد؟ آیا می تواند جهان واقعی را, چونان که در واقع هست, یعنی خشک, سرد و بی روح, بدون هاله دینی یا رومانتیک آن درک کند و با این همه, آرمان های خود را حفظ کند و برای اهداف بزرگ و دستاوردهای شکوه مند مبارزه کند؟ اگر او بتواند چنین کاری را انجام دهد, همه چیز می تواند ختم به خیر شود و اگر نتواند, احتمالا باز در سبعیت, قساوت و بی رحمی ای فرو خواهد غلتید که پیش تر دچار آن بود و بار دیگر در زمره حیوانات نازل تر جایگاه حقیری خواهد یافت."