خلاصه ماشینی:
"اعضای دولت،همکاران سیاسی، افراد جامعهء انگلیسی همه باین مجلس آمدند.
عصر روز پیش از شرفیابی در حضور یکی از اعضای ایرانی سفارت بتمرین پرداختم،او را موقت شاه ساختم و آنچه بنا بود روز بعد بفارسی بگویم باو گفتم.
از قرار معلوم لباس مخصوص شرفیابی مرکب بود از کت دم پرستو کسی،شلوار راهراه، پیراهن سفید آهاردار و کفش برقی.
شب پیش مجلس مهمانی در سفارتخانه منعقد و جامهدار با همه توسل بوافور باز از کثرت کار وارفته بود.
علاوه برین چنان در مطالبی که باید بفارسی بگویم مستغرق بودم که بجای پیراهن سفید پیراهن آبی رنگجی که جامهدار بغفلت برایم گذارده بود بتن کردم.
چنین اتفاق افتاد که در مصلحتی اختلاف عقیده ظاهر شد و حقیقت امر اینکه موضوعی را سه بار هر بار بعبارتی دیگر تکرار کردم و جواب رد شنیدم و فقط وقتی دست برداشتم که شاه بعتاب گفت«یک با جواب دام."