چکیده:
حمل? نظامی گسترده اسرائیل، در ژوئن «2006»، به لبنان در تاریخ تحولات این کشور و
معادلات منطقهای از اهمیت خاصی برخوردار است. این رژیم در سالهای 1948، 1978،
1982، 1993 و 1996 نیز به لبنان حمله نظامی کرده و هربار زیانهای مادی و انسانی
زیادی را به ملت لبنان وارد نموده بود، اما از سال 1982 با ظهور حزب الله،
عقبنشینی و شکستهای پیاپی در سیاستهای تهاجمی اسرائیل آغاز شد و پیروزی حزب الله
در حمله «2006» را میتوان مرحله جدیدی در روابط اسرائیل با لبنان و جهان اسلام
قلمداد کرد. در این پژوهش تلاش میشود تا با توجه به تجارب جنگهای سابق، اهداف
حمله نظامی «2006» در سطوح ملی و منطقهای مورد بررسی قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
"در صورت شکست حزب الله دو گزی نه متصور بود: یا همانند سال 1982 ارتش اسرائیل در مناطق جنوب مستقر میشد و از آن به عنوان یک اهرم فشار بر دولت لبنان برای مذاکره و شناسایی اسرائیل استفاده میگردید و یا با وساطت سازمان ملل متحد، امکان حضور نیروهای چند ملیتی و به ویژه نیروهای ناتو فراهم میگشت و منطقه وارد مرحله جدیدی میشد که رایس از آن به عنوان خاورمیانه جدید نام برد، زیرا با ورود ناتو به جنوب لبنان، تعادل و توازن قدرت منطقهای جدیدی شکل میگرفت که میتوانست در راستای طرح خاورمیانه بزرگ باشد.
در واقع میتوان انتفاضة دوم را که تا حد زیادی متاثر از پیروزی حزب الله لبنان در اخراج نیروهای اسرائیلی از جنوب این کشور بود، مرحلة جدیدی در معادلات سیاسی و نظامی اسرائیل دانست، زیرا این رژیم در فاصلة سالهای 2006 ـ 2000 به شدت تحت تاثیر عملیات استشهادی از یک سو و ایجاد دولت مستقل فلسطینی از سوی دیگر قرار گرفت، همچنین این رژیم تحت فشار نیروهای داخلی، منطقهای و بینالمللی سرانجام مجبور به برگزاری انتخابات پارلمانی در سال 2005 گردید که علیرغم خواست قبلی منجر به پیروزی حماس در این انتخابات شد.
اما اجرای این سیاست، اسرائیل را در بحران داخلی فرو برد، زیرا نه تنها نقشة راه تحقق نیافت، بلکه ناامنی و بیثباتی فزایندهای مناطق غزه و باختری را فرا گرفت و این رژیم به منظور تحت الشعاع قرار دادن افکار عمومی کشور و همچنین مردم منطقه و جهان نیازمند ایجاد بحران دیگری بود تا از طریق آن بتواند با اعمال فشار بر نیروهای حماس از یک سو و حامیان آنها در لبنان و سایر کشورها به اهداف خود نایل گردد، لذا حمله نظامی به جنوب لبنان را در دستور کار خود قرار داد."