خلاصه ماشینی:
"میخواهیم بدانیم که:اولا آیا تا چه حد امروز مجبوریم که در استعمال هر لغتی پابند باین باشیم که آن لغت«آمده»باشد؟ثانیا آیا مراد از اینکه «آمده»باشد چیست و در کجا باید آمده باشد؟ در مورد سؤال اول,فورا بخاطر میرسد که بسیار لفظهای مستعمل متداول زبان فارسی امروزی هست که در کتابهای قدیم ممکن نبود بیاید,مثل شهرداری و شهربانی و پلیس و فریژیدرو مداد و چند هزار لغت دیگر از قبیل که یا عینا,یا با تغییر جزئی,از یک زبان خارجی گرفتهایم,و یا در قبال یک لفظ خارجی از مفردات و اداتهای فارسی ترکیب کردهایم.
سعدی لفظ حمیده خصائل را بکار میبرد و خصائل در ترجمهء فارسی الفرج- بعد الشدة هم آمده است,و ملا سعد الدین تفتازانی هم در شرح اربعین خود مینویسد «و لما هدانی الله تعالی لتحصیل الفضائل و شغفنی بمحاسن الخصائل»-پس دیگر نباید ترس از انتقاد جناب استاد همائی داسته باشیم که بحق میگویند در عربی خصائل بمعنی پارههای گوشت است,و جواب خواهیم داد که باشد,اما هفتصدسال هم هست که بمعنی صفات باطنی و روحانی انسان بکار رفته است.
و اما دستهء دوم که هنوز نظم و نثری که دال بر قدمت استعمال آن باشد نیز بنظر نیامده باشد مثل قنداغ(قندداغ),جوزغند(جوز آغند),آزگار(از آزاد وار و آزوار),خیابان(از خیابان بمعنی راههای میان درختان در باغها),قیچی (قیچین,قیشمع را میچیند),چخماق,فندک,فنر,فرچه شورهء سر,ماهوت, فاستونی,با رفتن,کیف,ارسی و چندهزار لفظ دیگر مادام که برهانی بر غلط بودن آنها نباشد یا بتوان دانست که از کجا آمده و چطور از فلان لفظ تبدیل شده و باینصورت فعلی رسیده است,ما برحسب آن قاعدهای که بما آموخته بودند عمل میکردیم و لفظ را در جای مناسبش بکار میبردیم."