خلاصه ماشینی:
"این سخن، پس از او چندان شهرت پیدا میکند که شش قرن پس از وی نیز افلوطین (پلوتینوس حکیم) همین سخن را بیان میدارد: آیا ما پیوسته برای ادراک زیبایی یک چیز، میباید اجزای آن را با یکدیگر و هم با کل بسنجیم؟ و اگر به تناسب نایل آمدیم در آن زمان است که میتوانیم به وجود زیبایی در آن چیز، باور آوریم؟ پرسش این است که این تناسب که در قول افلاطون بنیاد زیبایی بسته به آن است، چیست؟ آیا صرف وجود نسبتی ریاضی و هندسی، میتواند پدید آورنده زیبایی باشد؟ آیا زیبایی همان تناسبات معقول، مستتر در باطن یک امر محسوس است؟ میدانیم که افلاطون معتقد است آدمی در سیری نزولی، از عالم برین به این عالم آمده است.
»(1) افلوطین میپرسد: فضایل روحانی و نفسانی را چگونه با معیاری که برای زیبایی برمیشمارید، تفسیر میکنید؟ اینکه در اشیاء مادی، در طبیعت، یا به قول حکمای اسلامی: در عالم خلق، زیبایی وجود دارد مطلب مهمی به نظر میرسد؛ چه شناسایی عامه مردم از زیبایی، در همین حد است.
به گفته حافظ: دیدن روی تو را دیده جان بین باید وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است از نظر افلوطین، شناسایی و علم، عین وجود است: یعنی در هر مرتبه از شناسایی، انسان باید در همان مرتبه از وجود قرار گیرد، یرا هر چه موجود است، معقول است و هر چه معقول است، موجود، بنابراین، برای این که انسان حقیقتا معرفت به حقایق آنجایی پیدا کند، باید تحولی در خود وجود او صورت گیرد و از حیث وجودی، از مرتبهای که در آن است بگذرد."