خلاصه ماشینی:
"اهمیت و جایگاه فارابی در تاریخ تفکر اسلامی، به سبب طرح نوینی است که وی در پهنه اندیشه فلسفی و دانش سیاسی روزگارش در انداخته است و در حقیقت فلسفه مدنی او، نخستین و واپسین گام در جهت تأسیس و تدوین نظامی از اندیشه عقلی، درباره مدینه در دوره اسلامی است.
(8) اگرچه فارابی به عنوان شارح و میراثدار فلسفه یونانی، که پس از نهضت ترجمه، در دوره خلافت عباسی به عالم اسلامی انتقال یافته بود(9)نامبردار است، ولی هرگز او، در مواجهه با فلسفه یونانی، دست به اخذ، بدون نقض، نزده و آن را فارغ از تأمل و تفکر نپذیرفته ومقلدانه از آن تبعیت نکردهاست، بلکه با قدرت و جسارت فکری، محتوای مندرج اصول فلسفه یونانی را در هیأت حکمت نوافلاطونی به حوزه جغرافیای فکری و فرهنگی مسلمانان قدم نهادهبود، با دقت مورد مداقه قرارداده و با امعان نظر و باریکبینی در خور و شایسته، راهی نو در اندیشه فلسفی به ویژه در سپهر دانش سیاسی گشودهاست و از همین روی بود که موفق شد پایههای فلسفه اسلامی(10) را بنیان نهد و به معلم ثانی(11) لقب یافت.
(16) فارابی با آگاهی از ساختار نظام سیاسی موجود در عصر خویش و به جهت هماهنگی نهادهای اجتماعی پراکنده در قلمرو گسترده خلافت اسلامی، به تناسب نظرگاههای متناظر با شریعت، دست به گزینش زد و از بازخوانش مستمر و همسازی بین عقل و شرع، درعرصه دانش مدنی، دفاع کرد و همچنین به انگیزه دستیازی به فلسفه جاودان، از اندیشههای افلاطون و ارسطو که ترکیب مزجی آن به دست فلوطین، درحوزه اسکندریه صورت پذیرفته بود، درطراحی بنای جدید فلسفه دینی اسلامی به گونهای سازوار با صورت دیانت اقدام کرد، تا به زعم خود، معرفت دینی، همگام با نظامپردازیهای فلسفی در دهلیز قبض و بسطهای مستمر، به آرامی آمادهتر برای پاسخگویی به نیازها و پرسشهای نو شونده آدمی درحوزه دیانت و سیاست گردد."