خلاصه ماشینی:
"ز دل ثابت قدمباش که از شادی، وفاداری ندیدم باغ شقایق اشکریزان، لاله دلخون بنفشه مضطرب، زنبق دگرگون به سوگ باغ شیون میکند جوی نهاده سر به زانو، بید مجنون محمدرضا سهرابینژاد- تهران نگاه عشق زمین گذشت، دلم را به آسمان دادم کبوترانه در آغوش عشق افتادم چنان که آینه و آب، الفتی دارند رسیدهاند بهم آیهها ایجادم شروع میشود از اضطراب روبه خیال غزل ترانهترین اشکهای شبزادم و روز میگذرد پشت روز، ناآرام پر از روایت اندوه آتش آبادم در آستانهی تکرار مرگ میخواند کسی به نام، دلم را، غریب ناشادم شکفته میرسد از شاخههای روشن شعر دلت، تصور شیرین برای فرهادم دوباره ساعت لبخند، لحظهی گل سرخ تویی که میرسی، ای مهربان به فریادم خلیل عمرانی- بندر دیر میانسالیها از شراب سخنت مست چنانم که دگر یاد هشیاری عالم نکنم تا لب گور ءء راه میروم هنوز و خوب میدانم روزی خورشید از چشمهایم طلوع خواهد کرد ءء زندگی دیروز و فردا نیست زندگی، جاری شدن در لحظه زیبای اکنون است ءء جام دگر بریز ز خمخانهی لبت وقت سفر گذشت جهان در نگاه توست محمد عزیزی- تهران صحرا ماه آمد و از دورنظر کرد و گریست میگفت که خورشید سفر کرد و گریست توفان شد و باد راه صحرا بگرفت شب، چادر پارهای به سر کرد و گریست سحر آن یار اگر به ما نظر بگشاید درهای امید تا سحر بگشاید آن قدر خدای من بزرگ است که چون یک دربندد، هزار در بگشاید راز با هیچکسی مگو که در تب چه گذشت در بستر اضطراب، بر لب چه گذشت این راز بزرگیست که بین من و توست بگذار کسی نداند آن شب چه گذشت بیژن ارژن- کرمان مزامیر کال شاعری خورجین جانش را پر از بابونه کرد تا میان دوستان قسمت کند رهزنی در راه خورجین را ربود."