خلاصه ماشینی:
"نیما شصت و چند سال عمر کرد و نزدیک چهل سال به شاعری پرداخت.
نیما یکی از کسانی است که پیشهء شعر گفتن را بخودی خود بس میدانند؛پیشهء شعر نه بدانگونه که قصیدهای در مدح این و آن با وصف عید و عزائی بسرایند و به صدای بلند بخوانند و با آن کسب معاش کنند.
در روزگار ما که صداقت و اسالت چون سکهء منسوخی از رواج افتاده،و هرکسی در ازای اندک کار کرده و نامردهای چندین برابر مزد میخواهد،وجود نیما نمونهء کمیابی بود و عجبی نیست که اینگونه تنها زندگی کرد.
خود نیما هم حضور داشت،وقتی باین بیت رسید در وصف شعر نیما: سه چیز هست داران وحشت و عجائب و حمق سه چیز دران لفظ و وزن و معنا نیست مرحوم بهار سخت برآشفت و اجازت نداد آن اشعار خواندهشود با اینکه خود نیما بخواندن تمام قصیده موافقت داشت،و این نهایت درجهء نجابت است."