خلاصه ماشینی:
"او تأملی کرد و بیکی از غلامان دستور داد چوب بزرگی حاضر کند،و غلام دیگر را فرمود ظرفی گلین تهیه کرده در گوشهای پنهان سازد.
آنگاه بیمار را به درون آوردند،اوحد الزمان چوب در دست مقابل او ایستاده گفت:قسم بخدا که چاره نیست جز آنکه من این ظرف گلین که بر سر داری بشکنم و تو را آسوده کنم.
چوب را بگردش آورده ببالای سر او حوالت کرد و در همین موقع غلام باشارت طبیب ظرف گلین را که حاضر داشت از بالای سر او بزمین انداخت.
جواب مقنع روزی معاویه در خطابه گفت:«خدای تعالی میگوید« و ان شیئی الاعند ناخزائنه و ما نتزله الا بقدر معلوم -هیچ چیز نیست مگر آنکه انبارهای آن نزد ماست و فرونفرستیم آنرا مگر باندازه دانسته شده.
پنجاه سال عمر چگونه میگذرد؟ یکی از آمارگران حساب کرد که یک مرد در مدت پنجاه سال عمر خود،قریب 6000 شبانروز در خواب بوده 6500 شبانروز کار کرده مدتی که در سفر و راه رفتن بوده 800 شبانهروز است،برای تفریح 4000 و صرف غذا 1500 شبانروز مصرف کرده 500 شبانروز هم بیمار بوده است."