چکیده:
اساسیترین اصل فلسفه سیاسی افلاطون، قرار گرفتن ساختار مدینه فاضله براساس قدرتی است که فقط از طریق معرفت و شناخت حقیقی بهدست میآید. از دیدگاه افلاطون ملاک قدرت در جامعه معرفت است، بهطوری که هرکس در جامعه معرفت بیشتری داشته باشد، شایستگی بیشتری برای کسب قدرت دارد. افلاطون چاره رهایی از بحران و دگرگونی سیاسی را استواری سیاست بر پایه معرفت و خرد میداند، بر این اساس او سیاست سوفسطائیان را بهدلیل مبتنی بودن بر ظن و گمان رد میکند.
با توجه به این مبنا بسیاری از ندیشههای سیاسی افلاطون مانند حکومت فیلسوفان، ماهیت طبقاتی مدینه فاضله، ضرورت حاکمیت عقل بر سیاست، اخراج گروهی از شاعران و دیگر هنرمندان تقلیدی از مدینه فاضله و مخالف با حکومت دموکراسی بر پایه معرفت شناسی خاص افلاطون قابل تفسیر و توجیه است.
تحلیل فلسفه سیاسی افلاطون بر مبنای فوق ذهن را به این نتیجه وامیدارد که موضع برخی از منتقدین فلسفه سیاسی افلاطون از جمله کارل پوپر، بهدلیل در نظر نگرفتن مبانی معرفت شناسی او، قابل مناقشه است.
خلاصه ماشینی:
"افلاطون اشکالات دیگری هم بر نظریه فوق وارد کرده است که در پرتو آنها خود نظریه پروتاگوراس پیوند معرفت و قدرت در فلسفه سیاسی افلاطون (yhposolihP lacitiloP s'otalP ni rewoP dna egdelwonK neewteb kniL ehT) غیر قابل پذیرش و متناقض مینماید؛او در رساله تئتوس میگوید: اگر پنداری که هرکسی در نتیجه ادراک حسی بدست میآورد برای خود وی حقیقت باشد وهیچکس را یارای آن نباشد که درباره وضع و حالت دیگری داوری کند و تصورات و پندارهایاو را بیازماید و به درستی و نادرستی آنها حکم کند،و چنانکه بارها گفتیم هرکس تنها بهپندارها و عقاید خود قناعت ورزد و همه آنها حقیقت باشد،پس دوست گرامی،چگونه میتوانیمپذیرفت که پروتاگوراس یگانه دانشمندی است که حق دارد به دیگران درس بدهد و مزد کلانبگیرد و ما مردمانی نادانیم که باید در برابر او سر فرود آوریم و در حلقه شاگردانش درآییم؟مگرهرکس مقیاس دانش خود نیست؟(161) در ادامه افلاطون به نقد دیدگاه گروهی از سوفسطائیان میپردازد که پندار را معرفت میدانستند.
پاسخ به این سوال را میتوان باز از خود افلاطون شنید: آیا کسانی که دانش نظری درباره هستی حقیقی چیزها دارند و در درون خود،صورت روشنی ازحقایق دارند تا به هنگام عمل مانند نقاشان چشم به آن بدوزند و پس از مطالعه و دقت در همهجزئیات آن،تصویری تا حد امکان مطابق آن سرمشق از نیکی و زیبایی و عدالت در این جهانواقعیات منعکس کنند برای فرمانروایی و پاسداری جامعه مناسب نیستند؟(جمهوری،کتابششم،484) آیا این کسان،جز فلاسفهاند؟فلاسفه برحسب طبیعت،همواره عاشق شناختن آن هستی ابدیهستند که دستخوش کون و فساد نیست و از شناخت هیچ جزئی از اجزاء امور به میل و اختیار خود چشمنمیپوشند و نه دیگران را فریب میدهند و نه دانسته فریب میخورند بلکه از دروغ و فریب بیزارند و&%00912FVHG009G% پیوند معرفت و قدرت در فلسفه سیاسی افلاطون (yhposolihP lacitiloP s'otalP ni rewoP dna egdelwonK neewteb kniL ehT) راستی و حقیقت را دوست دارند(485)."