چکیده:
روحی افراد،اعمال سیاستهای بازرگانی توأم با اجبار و توسل به سایر وسایلی که فرد را تحت فشار و اجبار قرار میدهد.انسانها غالبا قوانین،عادات، سنتها و عرف بیگانهای فاتح را که با زور پشتوانی میشود به عنوان ارزشهای سودمند خودی معرفی کرده و آنها را میپذیرند.اساس هر قدرتی بر زور استوار است و پایه پرستیژ قدرت است. پرستیژ عبارت است از احترامی که اعضای یک جامعه برای یک فرد،یک گروه اجتماعی و یا حتی یک شیء قائل میشوند.کالاهای مصرفی که جنبه مد پیدا میکنند در ضمن برای صاحبان خود پرستیژ به وجود میآورند. قاعدتا مشاغل مشخصی از پرستیژ اجتماعی همسطح برخوردارند.مثلا سماورسازی،قفلسازی،لولهکشی،و غیرو و یا امرای ارتش،اساتید دانشگاه،قضات،دیوان عالی کشور از پرستیژ نسبتا واحدی برخوردارند. در هر بنگاهی اعم از تولیدی و بخش خدمات یک هرم پرستیژ وجود دارد که در رأس آن مهمترین و مؤثرترین عضو یک بنگاه قرار میگیرد.با شتاب گرفتن انقلاب صنعتی مشاغل جدید،موقعیتها و نقشهای جدید به وجود آمده است.پیروان طرز تفکر مارکسیستی با سایر جناحهای فکری در ارزشگذاری سلسله مراتب اختلاف نظر دارند. قدرت عبارت است از امکان و توانایی فرد و یا گروه(و یا مؤسسهای)در دنبال کردن هدفی مشخص.منبع اصلی هر قدرتی امکان اعمال زور است. زور عبارت است از به کار گرفتن توان توانهای فیزیکی،اسلحه، خدعه،نیرنگ تهدید به قتل و سایر موارد مربوط به زندگی مادی و یا
خلاصه ماشینی:
"چرا؟چرا قشری که باید از نظر کار و تلاش در درجه اول اهمیت قرار گیرند خود را تا این اندازه در اجتماع خود خوار و زیون پندارند؟»1 برخی از اقدامات نیز موجب به وجود آمدن پرستیژ برای فرد میشود،از جمله ورود یک نفر بدون بلیت به یک مرکز تجمع انسانی،مثل تئاتر،مؤسسه اداری و غیره، لغو مالیات برای گروه و یا فردی که به خاطر انجام خدماتی به پادشاه مورد لطف وی واقع شده است،موجب احترام توأم با تحسینی را برای صاحبان این امتیازات فراهم میسازد و در گذشته نیز ساخته است.
تفاوت اصلی این دو قدرت در این است که قدرت اجرایی یک مقام در سلسله مراتب اجتماعی سیاسی و اقتصادی اعمال میشود،درحالیکه پول و باروت قدرت را(به همان اندازهای که باروت نیروی انفجار و پول نیروی خرید دارد)،به شکل متمرکز حفظ کرده و خود به شکل ابزار قدرت نکرده در اختیار کسانی که از آنها به عنوان اهرم اعمال قدرت و احیانا زور استفاده میکنند قرار میگیرند.
از این راه اراده به اطاعت در فرد و یا گروه به وجود آمده و براساس همین اراده به اطاعت است که تدریجا شکست خورده و یا مغلوب نظام ارزشی فاتح خود را پذیرفته و حتی در سنخهای رفتار و نوع سلیقه و نگرش به قضایای مهم از او پیروی و تقلید میکند1.
انسانها غالبا قوانین،عادات،سنت و عرف بیگانه،فاتح را که از پشتوانه زور و قدرت برخوردار است،به عنوان ارزشهای سودمند پذیرفته و در جریان فرهنگپذیری تدریجا چنان به عادات،قوانین و سنتها و عرف گروه فاتح خویش عمل میکنند که گویی در آنها رشد و نمو کرده و از ابتدا به خودشان تعلق داشته است."