خلاصه ماشینی:
"اگر در گذشتههای دوردست، آیین قربانی بردن دوشیزگان حریر حلقوم برای رب باران-در دیار بنین-و برخی دیگر از ولایات افریقا مرسوم بود 3 ، امروزه نمایش (1)-اسکارگ.
کاهن اعظم، سرکرده جادوگران و ساحران-همان بارانساز پر اقتدار-ندا داد که به رسم زمان، باید یکتن برای خشنودی خدای باران-در قربانگاه قربانی شود.
سرکرده ساحران، این بار از شاه خواست که از همسر دیگرش که زنی عفیفه و از خانوادهای فقیر بود، بخواهد تا در احوال یگانه دخترش بنگرد و جویا شود که آیا دختر او نیز در عصمت به ارزان بهائی از کف داده است؟یا پاکدامن و معصومه است؟پادشاه اهوراکو چنین نمود و از همسر فقیرش که در کلبهای کوچک زندگی میکرد و به خاطر نداشتن نا و نشان و عناوین اشرافی، چندان مورد التفات شاه نبود، خواست که در طالع دخترش بنگرد و شاه را از احوال او آگاه نماید که آیا شایسته قربانی است یا نه؟ ...
آنگاه که عجوزه خبر بلوغ دختر را به بارانساز رسانید، بارانساز در پیشگاه شاه حاضر شد و گفت:اعلیحضرتا اینک قربانی باکره-پیشکش رب باران-آماده ذبح است...
«تک خوان»شعری در وصف الهه «ملکو»میخواند و هماوازان واگو (برگردان)میکنند:ترا میستائیمای تو که نگهبان رودخانههای خروشان هستیو بر زمین، حکم میرانی و چهارپایان را میپائیما را بر خیرهسران و دشمنان پیروز گردانای«ملکو»نیرنگ آنان را نقش بر آب کنو جادوی سیاه آنان را بیاثر ساز«ای ملکو»که پیکره ترادر صورتکخانه 1 بنین آراستهایمدرخت مادر و عروس باراننمایش و ستایش owigO -خدای درمان و شفابخشی:به هنگام چیدن گیاهان داروئی، اهل قبیله مجلسی میآرایند و صحنه نمایش درمان خسته جانان را اجرا مینمایند."